موآ
منصور ضابطیان رو اولین بار در تلویزیون دیدم، حتی اسم برنامه هم یادم نیست، فقط یادم میاد مجری بود تا اینکه اولین کتابش مارکوپولو بود که من خوندم، البته نمیدونم اولین کتابی هست که نوشته یا نه ولی اولین کتابی که من ازش خوندم اون
منصور ضابطیان رو اولین بار در تلویزیون دیدم، حتی اسم برنامه هم یادم نیست، فقط یادم میاد مجری بود تا اینکه اولین کتابش مارکوپولو بود که من خوندم، البته نمیدونم اولین کتابی هست که نوشته یا نه ولی اولین کتابی که من ازش خوندم اون
این هفته خیلی دوباره عقب بودم، جمعه تمام کارها رو تموم کردم تا بشینم یکم کارهای عقب افتاده رو جبران کنم. وسط انجام کارها یلدا گفت بیا گِلبازی کنیم، من دوست داشتم کار دیگهای بکنم ولی خب به این ختم شد که جاشمعی و گلدون
احساسم اینه که خیلی با فیلمهایی که شبیه تئاتر هست خوشم نمیاد و نمیتونم ارتباط برقرار کنم. این فیلم هم برای من اینطوری بود، احساس کارتونی بودن بهم دست میده، هر چند داستانش رو دوست داشتم، پیادهسازی صحنهها و خیلی چیزهای دیگه فیلم فوقالعاده بود
نمیدونم گفتم یا نه، ولی دوباره میگم، خیلی از دورههای دانشگاهی خوشم نمیاد. واقعا برای دورههای کاربردی استاد دانشگاه خوب درس نمیده، حداقل نظر منه، ولی از نظر تئوری این دورهی خیلی خوبیه و بهش در این دوره از زندگیم به شدت نیاز داشتم، چون
نمیدونم روی چه منطقی هست که هر ویروس جدید که میاد بدنم میگیره تستش میکنه! دوست دارم یکبار با بدنم بشینم صحبت کنم ببینم چه مرضی داره واقعا؟ با حال خیلی خوب رفتم توی رختخواب، ساعت ۵صبح بیدار شدم دیدم حالم خیلی خرابه، تا چند
چند وقتی میشه که خودم رو درگیر مدیریت محصول و مالک محصول کردم. دارم هم به صورت تئوری یاد میگیرم و هم به صورت عملی. هر روز که وارد حوزهای میشم و یا سعی میکنم اطلاعاتم رو در اون حوزه به روز کنم میفهمم که
این هفته علاوه بر کارهای روتین خودم باید چالش جدیدی که شروع کردم هم پیش میبردم، یکم هیجان زندگیم اضافه شده بود. البته اکثر کارهای چالش رو گذاشتم برای آخر هفته، پنجشنبه خیلی خوب تونستم ضبط ویدیو، دیدن فیلم، خوندن کتاب و حتی پستهای بلاگ
بالاخره یافتم! مدتها بود میخواستم آشپزی یاد بگیرم ولی حوصله نداشتم، بالاخره گذاشتمش توی چالش و گیر افتادم و امروز فهمیدم چی درست کنم، چند روز پیش یکی از بچهها این غذا رو درست کرد و گفت این جغور بغور مرغ! هست، شنیدم بودم چنین
فکر میکنید چرا پارچه خریدم؟ بدم خیاط برام لباس بدوزه؟ نه! پارچه خریدم برای اینکه خودم خیاطی یاد بگیرم و برای خودم شلوار و
این کتاب رو از فیدیبو خریده بودم و امروز فرصت شد بخونمش، از وقتی یادم میاد عاشق مدیریت زمان و برنامهریزی هستم، به نظرم اگر بخوام یک شغل از بین شغلهای دنیا انتخاب کنم که نمیتونم، مدیریت پروژه خیلی با روحیاتم سازگاره، محتوایات این کتاب