رفته بودم اراک و داشتم با علی درباره زندگیم گپ می‌زدم که یهو گفت به نظرم برو این فیلم رو ببین و از اونجایی که منم آدم حرف گوش کنی هستم گفتم چشم و دیدم، واقعا لذت بردم. کلا از دیدن آدم‌های دیوونه در دنیا

این فیلم رو همینطوری دیدم، من اصلا ماشین‌باز نیستم ولی داستان شرکت‌ها به خصوص خودروسازی‌ها رو دوست دارم. این فیلم بیشتر زندگی خانوادگی انزو فراری بود، نمی‌دونم دلیل انتخاب این بخش از زندگی این آدم چی بوده، قسمت‌هایی که مرتبط با داستان ورود و ادامه

یکی از دوست‌داشتنی‌ترین کارهایی که هر سال می‌کنم نوشتن همین پست کوله‌پشتی و پاسخ دادن به سه سوال خیلی مهم است. برام جذابه، باعث میشه مرور خلاصه‌ای داشته باشم از سالی که گذشت، نقاط قوت و ضعف خودم رو بررسی کنم، ببینم کجاها شکست خوردم،

گاهی در رابطه خودم با خدا می‌مونم و این سوال برام پیش میاد که خدا دوستم داره یک سری اتفاقات برام میفته یا دوستم نداره! گاهی نگاه می‌کنم به اطرافم می‌بینم آدم‌هایی که رسما هر کاری دوست دارن میکنن و شاد و خندون به زندگی

باورم نمیشه چنین دوره‌ای پیدا کردم. خیلی وقت بود گرفته بودمش ولی شروع نکرده بودم، چون می‌دونستم نیاز به تمرین داره و طولانی هم بود، چیزهای جالب زیادی یاد گرفتم. از اصلاح رنگ بگیر تا نمایش چند تصویر همزمان و بالابردن کیفیت صدا، دوره‌ی خیلی

این فیلم رو یکی از همکارانم بهم پیشنهاد داد و گفت با لیلی بشینم و ببینم. دیشب نشستم به دیدن فیلم و لیلی خودش اومد کنارم و چون فیلم رو به زبان اصلی می‌دیدم باید برای لیلی هم ترجمه می‌کردم و اون می‌خندید. فیلم جالبی

بالاخره این مدرک رو کامل کردم، به نظرم بهترین دوره‌ای بود که می‌تونستم پیدا کنم و برم و چیزهای خیلی خوبی یاد گرفتم، برای من خیلی مهم بود بتونم عملی از چیزهایی که یاد می‌گیرم استفاده کنم، برای همین رفتم و در یک استارتاپ به

امروز «گزارش چالش دوازده برای تابستان ۱۴۰۲» رو اینجا نوشتم. از بهار به مراتب بهتر بودم ولی خب درصد عمل به برنامه‌ام ۷۶درصد بود، هر چند اگر می‌خواستم خودم خارج از برنامه‌های چالش دوازده به خودم درصد بدم قطعا ۱۲۰ درصد می‌دادم (لبخند)، چون کارهای

اینم از آخرین و پر چالش‌ترین دوره‌ی مدرک حرفه‌ای مدیریت محصول دانشگاه البرتا، کل دوره انجام یک پروژه‌ی فرضی بود که در قسمت‌های مختلف سناریوهای مختلف بررسی می‌شد و طبق اون باید کارهای مختلفی انجام می‌دادیم، نزدیک به هفده تا تکلیف فقط ارسال کردیم به

فضای کارمندی برام فضای عجیب و جالبیه، به نظرم برای فرار از افسردگی خیلی گزینه‌ی خوبی بود، امروز روز برنامه‌نویس بود، بعد از جلسه اسپیرینت بچه‌ها دور هم جمع شدیم، ناهار پیتزا و یک عالمه سیب‌زمینی خوردیم، بعدش پانتومیم بازی کردیم و اول شدیم، با