این هفته رفته بودم اراک و می‌خواستم مثلا برای کنکور ارشد درس بخونم، واقعا هم خوندم ولی بین کلاس بازیگری و کنکور ارشد، من کلاس بازیگری رو انتخاب کردم و بی‌خیال شدم، احساس کردم دوست ندارم امسال ارشد بخونم، به همین سادگی، خیلی خوشم میاد

من خیلی آدم اهل مهمونی نیستم، به خصوص مهمونی خانوادگی، اصلا حوصله‌ام سر میره، چند هفته پیش عمه‌ام برای یک مهمونی ما را دعوت کرده بود، اولش حوصله‌ام نیومد، بهش قول هم ندادم، ولی هر روز زنگ می‌زد و می‌گفت یادت نره، به خاطر تو

من این کتاب رو به عنوان یکی از منابع ارشد خوندم، شاید باورتون نشه ولی نرفتم آزمون ارشد هم بدم، چون حوصله‌اش رو نداشتم و احساس کردم دوست ندارم یکی از کلاس‌های بازیگری رو به خاطر آزمون ارشد از دست بدم. این کتاب درباره‌ی بعضی

گزارش هفته‌ی چهارم رو متاسفانه دارم چهار هفته بعد می‌نویسم، اصلا نفهمیدم تابستون چطوری رفت، خیلی درهم برهم و به هم ریخته بودم، ولی خب زندگی همینه، قرار نیست همه چیز مطابق میل ما کاملا پیش بره. من واقعا از کلاس‌‌های بازیگری لذت می‌برم، کلاس

یکی از شخصیت‌های مورد علاقه‌ی من در رشته‌ی روانشناسی فروید هست و دخترش، انگار بقیه اومدن که یا نظریه‌های فروید رو رد کنند یا ادامه‌ش بدن، واقعا شخصیت جالبی داشت برام، به خصوص دوران کودکی و گذشته‌اش، بعدش یونگ برام شخصیت خیلی جالبی داشت، حتی

بعد از اینکه بی‌خیال ساختن استخر شدم، تصمیم گرفتم حداقل یک جکوزی گوشه‌ی خونه بسازم، آخه یکی از ویژگی‌هایی که برای خونه‌ی لیلی در طراحی‌هام در نظر داشتم، آب بود، بین موردهای مختلف خیلی گشتم، موارد روکار رو اصلا دوست نداشتم، برای همین دنبال جکوزی

یکی از دلایلی که رفتم دانشگاه این بود که مجبورم می‌کرد در یک حوزه‌ی تخصصی کتاب بیشتر بخونم، این کتاب رو هم به خاطر رشته‌ی روانشناسی خوندم، در اصل برای قبولی در ارشد خوندم، ولی بعید به نظر میرسه به خوندن سه تا کتاب اونم

به نظرم تابستون کلا خیلی زود می‌گذره، ربطی به مدرسه رفتن و نرفتن‌مون هم نداره. این هفته آخرین امتحانم یعنی تاریخ رو دادم و ۲ واحد دیگه افتادم جلو، برای تابستان انتخاب واحد کردم، کلاس بازیگری رفتم، واقعا چسبید. آخر هفته مهمون داشتیم، با هم

دیشب خیلی یهویی خواهرم گفت داره میاد خونه‌مون، منم داشتم درس می‌خوندم، گفتم پس باید شام بدی، آخه لپ‌تاپ جدید هم خریده بودن، خلاصه شب رفتیم بیرون و کلی خوش گذروندیم و قرار شد فردا هم بریم دور دور، نمی‌دونستیم کجا باید بریم، همین‌طوری داشتیم

اول که شروع کردم به بازسازی این خونه، خیلی دوست داشتم استخر بسازم، بعد دیدم واقعا منطقی نیست، به خصوص تو این شرایط بی‌آبی و هزینه‌های بی‌خود نگهداری اون. ولی به شدت دوست داشتم آب یکی از المان‌های شاخص این خونه باشه، برای همین تصمیم