گاهی خودمم نمیدونم چیمیخوام!
نمیدونم تا حالا شده چیزی رو در زندگی بخواهید و بعد از به دست آوردنش دوست داشته باشید دوباره از دستش بدید و بعد دوباره پیگیرش باشید تا دوباره بهش برسید و باز دوباره با کلی تلاش و زحمت بهش برسید و بفهمید نه این
نمیدونم تا حالا شده چیزی رو در زندگی بخواهید و بعد از به دست آوردنش دوست داشته باشید دوباره از دستش بدید و بعد دوباره پیگیرش باشید تا دوباره بهش برسید و باز دوباره با کلی تلاش و زحمت بهش برسید و بفهمید نه این
این فیلم رو به تمام معنی کلمه دوست داشتم، تصور من وقتی بچه بودم از دنیا دقیقا شبیه همچین چیزی بود. همیشه خدا رو هم همینطوری تصور میکردم. البته بچه بودم شاید بیشتر تحت تاثیر جادوگر شهر اُز بودم ولی خب واقعا همینطوری فکر میکردم.
چند وقت پیش کتاب صید ماهی بزرگ دیوید لینچ رو خوندم، بیشتر دربارهی خلاقیت و مدیتیشن بود، من عاشق فیلمسازی شدم و احتمالا در آینده یک کارهایی هم بکنم. البته تا همین الان هم کلی کار کردم. تهیه کنندهی دو تا فیلم کوتاه بودم، کانال
خیلی این فیلم رو دوست داشتم، یک فیلم جنایی متفاوت، در این فیلم آدمها خیلی خود واقعیشون بودند، جذابیت این فیلم در انتها برای من چندبرابر شد، جایی که کارگردان شخصیت آدمهای داخل فیلم رو چندین سال میبره جلو و به نمایش میگذاره، این فوقالعاده
گزارش هفتهی ششم رو اواسط هفتهی هفتم دارم مینویسم، چون خیلی هفتهای نبود که حال و حوصلهی کار کردن داشته باشم ولی دوست هم نداشتم به عنوان هفتهی استراحت ازش استفاده کنم، چون یک کارهایی هم کردم، کتاب هفته رو خوندم، فیلمهای هفته رو دیدم،
این کتاب رو به خاطر عنوانش خوندم ولی خدایی تا آخر کتاب نفهمیدم نویسنده میخواد دقیقا چی بگه! اینکه کار عمیق خوبه؟ همه میخوان تمرکز ما رو بهم بزنند، وقت ما خیلی ارزشمنده؟ ما باید کارهای بزرگی بکنیم برای همین باید خیلی متمرکز باشیم؟ راستش
فیلم خیلی عجیبی بود، ولی با توجه به سال ساخت فیلم، تصورشون از سال ۲۰۱۹ برام خیلی جالب بود. نمیدونم چرا اینقدر آدم دوست داره موجودی شبیه خودش خلق کنه، نمیدونم چه مرضیه! بعد جالب اینجاست که باید تشخیص بدیم حالا اینی که روبرومونه آدمه
هر روز صبح ساعت ۸:۰۰ از خواب بیدار میشم، بعد احساس تنهایی، ترس، استرس و اضطراب شدیدی میاد سراغم، با خودم میگم چرا باید الان از خواب بیدار بشم، چه کسی اون بیرون منتظر منه؟ واقعا دلیل این حجم از احساسات عجیب رو درک نمیکنم،
این فیلم رو خیلی دوست داشتم، روایت داستان واقعا برام جذاب بود، من همیشه دوست داشتم زندگی خودم رو از نقطه نظر دیگران ببینم، یا حداقل از یک زاویهی دیگه که خودم نیستم، باید جالب باشه. نکتهی جالب دیگهی فیلم راحت بودن آدمها برای قضاوت
بعضی وقتها در زندگیم پیش میاد که فقط دوست دارم بخوابم، نمیدونم به خاطر وجود افسردگیه، یا اضطراب، به خاطر حجم زیادی از کارها، فقط میدونم به خاطر بیهدف بودن و بیبرنامه بودن نیست، چون در زندگیم هیچ وقت اینقدر هدف و برنامه نداشتم، شاید