چند وقت پیش سفری به اصفهان داشتم، برای اولین بار می‌خواستم علی آجودانیان رو از نزدیک ببینم، مدیرعامل ویرگول، همیشه فکر می‌کردم، ویرگول رو علی به تنهایی ساخته، نمی‌دونم چرا چنین فکری می‌کردم. علی رو از توییتر می‌شناختم، شخصیتی جذاب و دوست‌داشتنی داشت، برای همین

این کتاب رو به سفارش یکی از دوستانم خوندم، به نظرم کل محتوای کتاب رو میشد در دو صفحه‌ خلاصه کرد، ولی چون دو نفر محقق این کتاب رو نوشتن و به نظرم محقق‌ها علاقه‌ی خاصی به پیچیده‌ کردن مسائل دارند، این کتاب ۳۴۳ صفحه

این هفته رو خیلی فشرده پشت سر گذاشتم، دو روز آخر هفته واقعا خسته شده بودم. کتاب رو کمی از برنامه جلو هستم، چون می‌خواستم چند تا کتاب بازاریابی سریع بخونم. دو تا فیلم سینمایی دیدم، که واقعا از فیلم چارلی‌چاپلین نهایت لذت رو بردم.

امروز با دوستی در توییتر داشتیم درباره‌ی اینکه آدم باید در زندگی اهداف بزرگی داشته باشه و در کنارش اهداف کوچیکی برای رسیدن به اونا طراحی کنه صحبت می‌کردیم، دوست دیگری حرف بسیار زیبایی زد، گفت: «واقعیت اینه که من به چیزی به اسم هدف

جدیدا حس می‌کنم، فیلم‌های قدیمی تمرکز داستان‌شون روی قتل و جنایت بوده، یعنی هر چی فیلم قدیمی می‌بینم جنایی هست و یکی، یکی رو کشته، یعنی داستان حول محور قتل زن توسط شوهرش یا برعکسه، ولی انصافا خیلی خوب اون موقع داستان رو پرداخت می‌کردن،

اولین باری که محمد رو دیدم در رویداد فریلند چند سال پیش بود، جالب اینجاست من مدت خیلی کوتاه در اون رویداد بودم ولی دوستان خیلی خوب و جدیدی پیدا کردم، یکی از اونها محمد بود. من داشتم با نیما درباره‌ی سفر به آفریقا گپ

تابستون امسال برای من یکم تخصصی شده علاوه بر کارهای عمومی که انجام میدم، قراره به عنوان مدیر بخش مارکتینگ کانگونیو فعالیت کنم، هیچی هم درباره‌ی بازاریابی نمی‌دونم، به عنوان اولین قدم یک ویدیو دیدم که چنگی به دلم نزد، ولی بعدش یکی از دوستان

از اولین روزهایی که ویرگول راه‌اندازی شده بود باهاش آشنا بودم ولی چون خودم بلاگ شخصی داشتم ازش استفاده نمی‌کردم، ولی سادگی و زیبایی‌ اون رو همیشه دوست داشتم. دلیل این آشنایی هم علاقه‌ی خیلی زیادم به نوشتن و سرویس‌هایی بود که برای نوشتن ساخته

به نظرم نمیشه از چارلی چاپلین فیلم دید و عاشقش نشد، این آدم در زمان خودش خلاقیت متحرک بوده به نظرم. تمام فیلم‌هایی که ازش دیدم با وجود بی‌کلام بودن، فوق‌العاده داستان قوی و تاثیرگذاری داشته، به حدی که با وجود گذر این همه سال

هفته‌ی اول رو به نظرم خوب شروع کردم، با وجودیکه هیچ چیز درستی از هیچ چیزی نمی‌دونستم، کلی از ایده‌ها و کارهایی که نوشته بودم تا در تابستان ۱۴۰۰ انجامشون بدم رو تبیین کردم، اولین سفر تابستون هم رفتم اصفهان. خیلی سفر جذابی شد، کلی