فقط روزهایی که مینویسم
این کتاب رو به خاطر عنوانش شروع کردم به خوندم، چون بدون هیچ دلیلی عاشق نوشتن شدم، ولی نمیتونم خوب بنویسم، فقط مینویسم که نوشته باشم و این اصلا خوب نیست، قبلا شنیده بودم برای نوشتن باید زیاد خوند، من خوندم و باز هم نتونستم
این کتاب رو به خاطر عنوانش شروع کردم به خوندم، چون بدون هیچ دلیلی عاشق نوشتن شدم، ولی نمیتونم خوب بنویسم، فقط مینویسم که نوشته باشم و این اصلا خوب نیست، قبلا شنیده بودم برای نوشتن باید زیاد خوند، من خوندم و باز هم نتونستم
یک هفتهی دیگه هم گذشت، به نظرم هفته اصلا واحد بزرگی نیست، انگار همین دیروز بود که داشتم دربارهی هفتهی دوم مینوشتم. در کل هفتهی خوبی بود، موفق شدم سه تا کتاب خوب بخونم، دو تا فیلم سینمایی ببینم، برای کمپینی که تو ذهنم هست
خیلی وقت بود این کتاب رو خریده بودم ولی حس و حال خوندنش رو نداشتم، شاید یکی از دلایلش این بود که حس میکردم بعد از خوندنش باید حتما شروع به دویدن کنم ولی حالم برای دویدن خوب نبود، وقتی خوندن این کتاب رو شروع
با دیدن این فیلم مغزم ترکید، واقعا از نویسندهی این فیلم خیلی خوشم اومد، البته بعدش فهمیدم این فیلم از روی کتاب ساخته شده، البته نه دقیقا شبیه کتاب، به نظرم هیچ فیلمی نمیتونه شبیه کتابش در بیاد دقیقا، بگذریم، این فیلم رو واقعا دوست
خیلی دوست داشتم بخش ارسال رو متفاوت کنم، میخواستم وقتی بسته به دست مشتری میرسه با خودش بگه، وای، چقدر جذاب، لبخند روی لبش بشینه و از خریدش لذت ببره و رضایت کامل داشته باشه. در قدم اول سعی کردم پاکت رو تغییر بدم، باید
خیلی فیلم عجیبی بود، فکر کنم برای فهم بهتر و دقیقتر این فیلم باید یک بار دیگه میدیدمش، ولی اصلا حس و حالش نبود، نقش راوی داستان رو من درست نفهمیدم، نمیدونم شاید تمرکز نداشتم، ولی فیلم جالبی بود. [eltdf_button size="medium" type="" text="IMDb" custom_class="" icon_pack="font_awesome" fa_icon=""
چند وقت پیش سفری به اصفهان داشتم، برای اولین بار میخواستم علی آجودانیان رو از نزدیک ببینم، مدیرعامل ویرگول، همیشه فکر میکردم، ویرگول رو علی به تنهایی ساخته، نمیدونم چرا چنین فکری میکردم. علی رو از توییتر میشناختم، شخصیتی جذاب و دوستداشتنی داشت، برای همین
این کتاب رو به سفارش یکی از دوستانم خوندم، به نظرم کل محتوای کتاب رو میشد در دو صفحه خلاصه کرد، ولی چون دو نفر محقق این کتاب رو نوشتن و به نظرم محققها علاقهی خاصی به پیچیده کردن مسائل دارند، این کتاب ۳۴۳ صفحه
این هفته رو خیلی فشرده پشت سر گذاشتم، دو روز آخر هفته واقعا خسته شده بودم. کتاب رو کمی از برنامه جلو هستم، چون میخواستم چند تا کتاب بازاریابی سریع بخونم. دو تا فیلم سینمایی دیدم، که واقعا از فیلم چارلیچاپلین نهایت لذت رو بردم.
امروز با دوستی در توییتر داشتیم دربارهی اینکه آدم باید در زندگی اهداف بزرگی داشته باشه و در کنارش اهداف کوچیکی برای رسیدن به اونا طراحی کنه صحبت میکردیم، دوست دیگری حرف بسیار زیبایی زد، گفت: «واقعیت اینه که من به چیزی به اسم هدف