نمیدونم چرا نمیتونم زیاد با پاییز ارتباط برقرار کنم، شاید یکی از دلایلش این باشه که از بچگی با شروع فصل پاییز آلرژی به سراغم میاد و با یک نسیم خنک سینوزیت طوری من رو از پا در میاره که قشنگ چند روزی رو باید
این روزها که به قول قدیمیها پا به سن گذاشتم، فهمیدم هیچ کاری را اگر مجبور نباشم انجام نمیدم، مثلا اگر غذا میخورم، مجبورم وگرنه نمیخوردم یا اگر میخوابم چون مجبورم وگرنه نمیخوابیدم ولی از اونجایی که مجبور نیستم کارهای دیگه رو انجام بدم، پس
یادش به خیر روزی بلاگی داشتم که طی چند سال هشتصد پست بلاگ در اون نوشته بودم. روزهایی که خوشحال بودم از ساختن رویاهام و روزهای زیادی که غمگین بودم به خاطر از دستدادن رویاهام یا آدمهایی که به هر دلیلی دوستشون داشتم. زندگی از