من ست گودین رو با کتاب مهره‌ی حیاتی شناختم، یک کتاب فوق‌العاده و بی‌نظیر که اگر هنوز موفق به خوندنش نشدید توصیه می‌کنم حتما این کار رو انجام بدید. به جرئت میگم بهترین کتابی هست که تا حالا در زمینه‌ی توسعه‌ی فردی خوندم. این کتابش

چند سال پیش با فرداد آشنا شدم، تو کار محتوا بود، نمی‌دونم چطوری میشه که یکی اینقدر عاشق محتوا میشه، یکبار با هم قرار گذاشتیم و کلی با هم گپ زدیم. چند وقت بعد دوباره با هم گپ زدیم و چند وقت بعدش دوباره با

قبلا فکر می‌کردم تهران خیلی شهر بزرگیه، آدم‌ها توش گم هستند، بعدا فهمیدم نه تنها تهران، بلکه دنیا کلا جای کوچیکیه، یک کلاس زبان رفتم، هر چی آشنا در شهر بود دیدم. از مانی که چند سال پیش همسایه‌مون بود و عاشق فولکس واگنم شده

چند وقتی بود دوست داشتم برم و نمایشگاه هوایی تهران رو ببینم ولی یا پیش نمیومد یا وقتی می‌رفتم می‌گفتند در حال تعمیرات هستند تا امروز که یکی از بچه‌ها زنگ زد و گفت می‌آی بریم نمایشگاه هوایی؟ گفتم تعطیله، گفت نه، زنگ زدم هستند،

این هفته بعد از مدت‌ها دوباره در کلاس زبان ثبت‌نام کردم، فکر کنم بیشتر از ۲۵سال میشه که من در حال یادگیری زبان هستم، اینبار باید عزم جدی به خرج بدم و تمومش کنم، حداقل به یک جای مناسبی برسونمش. در کنارش سیمولاتور هم شروع

چند وقتی میشه که گیر دادم به نوشتن و ویرایش، مدام دنبال اینم که چه چیزی درسته و چه چیزی اشتباه و سلیقه، تا اینجا که فهمیدم کلا سلیقه است. البته کتاب اصول شکسته‌نویسی علی صلح‌جو دنبال این بود که دلایل منطقی و علمی برای

امروز خسته اومدم خونه بابا گفت لباس‌هات تنت هست پاشو بریم کارگاه یک سری قطعه رو خالی کنیم. قشنگ ذهنش درگیر بود، یکم نشستم روی مبل دیدم فراموش کرد، رفتم لباس‌هام رو درآوردم، بعد اومدم نشستم دوباره روی مبل دیدم بابا بهم نگاهی کرد و

من چند وقت پیش فهمیدم باید ۴۰ ساعت سیمولاتور پرواز کنم تا CPL، سریع رفتم یه درخواست دادم که ۱۰ ساعت علی‌الحساب پرواز کنم. امروز برای اولین بار با کپتن غلامی پرواز داشتم. استرس داشتم که چطوری می‌گذره، اونقدر باهاشون خوش گذشت که چند ساعت

اول فیلم رو دیدم بعد یادم اومد در گذشته این فیلم رو دیده بودم و فراموش کرده بودم. ولی واقعا ارزشش رو داشت یکبار دیگه ببینمش، اونم با لیلی، چقدر خندیدیم دوتایی. من همیشه از بچگی معتقد بودم داشتن یک کسب‌و‌کار یک نفره بهتر از

من همیشه گفتم مادرها نباید مریض بشن! لحظاتی که مامانم مریض هست برای من بدترین لحظات زندگیم به حساب میاد. این روزها هم علاوه بر سردردهای عجیب و همیشگی که داشت، استخوان درد هم بهشون اضافه شده بود. چند بار MRI داده بود ولی دکترها