مریخی
دیشب تصمیم گرفتم یک فیلم ببینم، سایتهای معرفی فیلم و IMDb رو بالا و پایین کردم تا رسیدم به این فیلم. بعد شروع کردم به تماشای فیلم، چند لحظه بعد دیدم لیلی کنارم دراز کشیده، بهش گفتم داری چه کار میکنی؟ گفت دارم فیلم میبینم،
دیشب تصمیم گرفتم یک فیلم ببینم، سایتهای معرفی فیلم و IMDb رو بالا و پایین کردم تا رسیدم به این فیلم. بعد شروع کردم به تماشای فیلم، چند لحظه بعد دیدم لیلی کنارم دراز کشیده، بهش گفتم داری چه کار میکنی؟ گفت دارم فیلم میبینم،
امسال پاییز هنوز فرصت نکردم رادیو چهرازی رو گوش بدم، اون قسمت پاییزش رو، عاشق اینم روی برگهای زردی که از درختها ریخته قدم بزنم و خشخش کنه. پاییز هم داره تموم میشه. این هفته یک فیلم خوب دیدم، یک کتاب خوب دیدم که چطوری
این هفته پنجشنبه نوبت دکتر داشتم برای چک کردن ستون فقراتم، بعدش قرار بود با بچهها بریم یک جا بشینیم و کار کنیم. وقتی رسیدم دیدم علی تنها اومده، گفتم امیرحسین کجاست؟ گفت ایشون تشریف نمیارن. بعد همیشه منتقد هست که این چه وضعیت کار
به نظرم فرق بین مشاور و مربی (Coach)، در اینه که مربی تا جای ممکنه نصیحت نمیکنه، راهکار نمیده و
دنبال فیلمهای روانشناسی بودم که رسیدم به این فیلم. موضوع فیلم رو دوست داشتم. همیشه برام سوال بود چرا آدمهای خوب، آدمهای اشتباهی رو برای دوست داشتن انتخاب میکنند! چرا هر وقت یکی رو دوست داریم اون یکی دیگه رو دوست داره، شاید بخشی از
طی دو ماه گذشته اونقدر غم و بدبختی در زندگیم تجربه کردم که دیگه قرص اضطراب و
من اصلا آدم فوتبالی نیستم، بازی قبلی ایران با انگلیس هم ندیدم. ولی فضای این روزهای ایران واقعا عجیب و غمانگیز شده، همه دچار افسردگی شدید شدیم، اصلا دست و دلمون به کار نمیره، حتی گاهی اصلا کاری نیست دیگه که بخواهیم انجامش بدیم، آیندهای
اونقدر فصل قبلی پرهیجان تموم شد که این فصل رو سریع شروع کردم. حس کردم نصف ماجرا موند، یکی از سوالاتی که در این فصل برام پیش اومده اینه که چرا مافیا چوب کبریت میگذارند گوشهی لبشون و نوشخوار میکنند، این رو در فیلم پدرخوانده
این هفته رو با بازدید از نمایشگاه هوایی تهران شروع کردم، واقعا نمایشگاه فوقالعادهای بود، یعنی به محل اسقاط ماشینها میرفتم برام جذابیت بیشتری داشت. آخر هفته هم که خانوادگی رفتیم دامغان، تو این سفرها رابطهی من و لیلی خیلی خوب میشه، خیلی بهم میچسبه،
اولین بار بود که خوندن کتاب از تماشای فیلم پیشی گرفته بود، اصلا این روزها حوصلهی خودمم ندارم ولی چه میشه کرد باید زندگی رو ادامه داد. اول میخواستم یک فیلم قدیمی ببینم، بعد دیدم حوصلهی دیدن فیلم مفهومی و عمیق رو ندارم، برم یک