اونقدر فصل قبلی پرهیجان تموم شد که این فصل رو سریع شروع کردم. حس کردم نصف ماجرا موند، یکی از سوالاتی که در این فصل برام پیش اومده اینه که چرا مافیا چوب کبریت می‌گذارند گوشه‌ی لبشون و نوشخوار می‌کنند، این رو در فیلم پدرخوانده

این هفته رو با بازدید از نمایشگاه هوایی تهران شروع کردم، واقعا نمایشگاه فوق‌العاده‌ای بود، یعنی به محل اسقاط ماشین‌ها می‌رفتم برام جذابیت بیشتری داشت. آخر هفته هم که خانوادگی رفتیم دامغان، تو این سفرها رابطه‌ی من و لیلی خیلی خوب میشه، خیلی بهم می‌چسبه،

اولین بار بود که خوندن کتاب از تماشای فیلم پیشی گرفته بود، اصلا این روزها حوصله‌ی خودمم ندارم ولی چه میشه کرد باید زندگی رو ادامه داد. اول می‌خواستم یک فیلم قدیمی ببینم، بعد دیدم حوصله‌ی دیدن فیلم مفهومی و عمیق رو ندارم، برم یک

امروز برای سالگرد مادر بزرگ دلبر رفتیم دامغان، فضای اونجا به نظرم خیلی مناسب لیلی نبود، برای همین تصمیم گرفتم با خودم ببرمش دور دور، سوار ماشین شدیم و بهش گفتم دوست داری کجا بری؟ گفت بریم کافه، با خودم گفتم ببرمش یک سوپرمارکت و

من ست گودین رو با کتاب مهره‌ی حیاتی شناختم، یک کتاب فوق‌العاده و بی‌نظیر که اگر هنوز موفق به خوندنش نشدید توصیه می‌کنم حتما این کار رو انجام بدید. به جرئت میگم بهترین کتابی هست که تا حالا در زمینه‌ی توسعه‌ی فردی خوندم. این کتابش

چند سال پیش با فرداد آشنا شدم، تو کار محتوا بود، نمی‌دونم چطوری میشه که یکی اینقدر عاشق محتوا میشه، یکبار با هم قرار گذاشتیم و کلی با هم گپ زدیم. چند وقت بعد دوباره با هم گپ زدیم و چند وقت بعدش دوباره با

قبلا فکر می‌کردم تهران خیلی شهر بزرگیه، آدم‌ها توش گم هستند، بعدا فهمیدم نه تنها تهران، بلکه دنیا کلا جای کوچیکیه، یک کلاس زبان رفتم، هر چی آشنا در شهر بود دیدم. از مانی که چند سال پیش همسایه‌مون بود و عاشق فولکس واگنم شده

چند وقتی بود دوست داشتم برم و نمایشگاه هوایی تهران رو ببینم ولی یا پیش نمیومد یا وقتی می‌رفتم می‌گفتند در حال تعمیرات هستند تا امروز که یکی از بچه‌ها زنگ زد و گفت می‌آی بریم نمایشگاه هوایی؟ گفتم تعطیله، گفت نه، زنگ زدم هستند،

این هفته بعد از مدت‌ها دوباره در کلاس زبان ثبت‌نام کردم، فکر کنم بیشتر از ۲۵سال میشه که من در حال یادگیری زبان هستم، اینبار باید عزم جدی به خرج بدم و تمومش کنم، حداقل به یک جای مناسبی برسونمش. در کنارش سیمولاتور هم شروع

چند وقتی میشه که گیر دادم به نوشتن و ویرایش، مدام دنبال اینم که چه چیزی درسته و چه چیزی اشتباه و سلیقه، تا اینجا که فهمیدم کلا سلیقه است. البته کتاب اصول شکسته‌نویسی علی صلح‌جو دنبال این بود که دلایل منطقی و علمی برای