بتمن ۲۰۲۲
بعد از دیدن این فیلم تازه فرق نولان رو با بقیه فهمیدم. اصلا قابل مقایسه نیست، مثل درک یک بچهی ابتدایی از فیلم میمونه با یک دانشجوی دکتری، هر چند اعتقاد دارم تحصیلات فهم و شعور نمیاره و دکتر بیشعور هم کم ندیدم ولی خب
بعد از دیدن این فیلم تازه فرق نولان رو با بقیه فهمیدم. اصلا قابل مقایسه نیست، مثل درک یک بچهی ابتدایی از فیلم میمونه با یک دانشجوی دکتری، هر چند اعتقاد دارم تحصیلات فهم و شعور نمیاره و دکتر بیشعور هم کم ندیدم ولی خب
این فیلم رو فقط به خاطر این دیدم که توش فولکس داشت، یاد فولکس خودم افتادم، میدونید احساس کردم افتادم تو باتلاقی از آرزوهایی که بهشون نرسیدم. تازه به نظر خودم من به خیلی از آرزوهای مهم زندگیم رسیدم. ولی گاهی یک عکس، یک اتفاق،
تا حالا اینطوری نباخته بودم، خیلی خجالت کشیدم. دیشب شب قدر بود، کلی با خدا گپ زدم، گفتم اینطوری میکنم، اونطوری میکنم و از این حرفها، بعدش یک فیلم دیدم، خیلی قشنگ بود، طرف میخواست با کسی ازدواج کنه که همه مخالف بودن، به یک
یادمه وقتی صیاد شیرازی شهید شد، یه جملهی خیلی زیبا کنار امضاش دیدم، نوشته بود، «من کان لله کان الله له»، هر که برای خدا باشد، خدا هم برای اوست. این جمله فوقالعاده بینظیره، عمق وجود یک آدم رو کامل میتونه نشون بده، واقعا آدمهایی
به نظرم یک جوری داره زندگیمون تموم میشه که باورش برای خودمون هم سخته، به نظرم ماهیت زمان اینطوریه که حس نکنیم وگرنه واقعا زودتر از چیزی میگذره که فکرش رو میکنیم. پنجمین هفته از سال ۱۴۰۱ هم گذشت، هفتهی خوبی بود، دو تا فیلم
هفتهی پنجم خوش گذشت، دیگه انگار یکم به برنامه عادت کردم، به جای سه بار، چهار بار هم پیادهروی کردم، دیشب آرین یهویی بهم زنگ زد و گفت میای بریم پیادهروی؟ منم گفتم صبح رفتم، میدونست البته، حس کردم امیدی بهم نداره، ولی بهش گفتم
سال پیش در چنین روزی اولین پرواز سولوی زندگیم رو انجام دادم و تیک آرزوی خلبانیم رو بالاخره زدم، نمیدونم خلبان شدن رو در کدوم شب قدر خدا در تقدیر من نوشت ولی بابتش بینهایت ازش سپاسگزارم، یکی از بهترین اتفاقات زندگی من بود، سال
شش ماه اول سال داشت تموم میشد و من هنوز هیچ کاری برای خونهی لیلی نکرده بودم. با خودم گفتم بهترین کار اینه که شش تا وسیلهی کوچیک بخرم به ازای هر ماهی که هیچ کاری نکرده بودم، با خودم گفتم خب حالا چه چیزهایی
خیلی فیلم خوبی بود، نمیدونم چرا حس میکردم قبلا این فیلم رو دیدم ولی اصلا هیچ قسمتی از فیلم رو به یاد نداشتم، دیدن این فیلم برام خیلی جذاب بود به خصوص که فهمیدم هند و پاکستان قبلا یک کشور بودن و بعدا توسط محمد
بعد از یک ماه فکر کردن تازه فهمیدم دقیقا نقطهی قوت من چیه، ساختن! من عاشق ساختن هست، دوست دارم کل زندگیم رو درگیر ساختن باشن، از نگهداشتن خوشم نمیاد، یا کشف چیزهای جدید، حل مسائل پیچیده، طراحی ساختار، فکر کردن به آینده و طراحی