نگهبانان کهکشان
من بعد از دیدن این فیلم فهمیدم قبلا دیده بودمش، خیلی جالبه بعضی از فیلمها رو یادم نمیاد که دیدم یا ندیدم. کل جذابیت این فیلم برای من اون کاراکترهای درخت و راکون بود شاید خرس یا گربه بود نمیدونم. شب قبل از خواب داشتم
من بعد از دیدن این فیلم فهمیدم قبلا دیده بودمش، خیلی جالبه بعضی از فیلمها رو یادم نمیاد که دیدم یا ندیدم. کل جذابیت این فیلم برای من اون کاراکترهای درخت و راکون بود شاید خرس یا گربه بود نمیدونم. شب قبل از خواب داشتم
اگر اجازه بدید یکبار دیگه این جملهی تکراری چقدر زود میگذره رو بگم بعد ادامه بدم. این هفته هر روز در بلاگم نوشتم، یک کتاب خوندم، البته کتابهایی که باید بخونم رو خدایی نخوندم به خاطر حجمبالاشون ولی خوبه که طبق برنامه پیش برم، این
خیلی کم پیش میاد که من بشینم و سریال ببینم. چون سختمه، اگر کامل تموم شده باشه اون سریال دوست دارم سریع منم تا آخر ببینمش، اگر مثل سریال ارباب حلقهها تازه شروع شده باشه، اعصابم خورد میشه که فصل جدیدش کی میاد، برای همین
فکر کنم این موضوع رو زیاد تکرار کردم که خیلی دوست دارم کتاب بنویسم، یکی از دلایلی که این کتاب رو خریدم همین موضوع بود، جالب اینه اعتماد به نفس لازم برای نوشتن کتاب رو ندارم، محتوای این کتاب رو خیلی دوست داشتم، هرچند خیلی
این روزها اصلا حالم خوب نیست. دلم میخواد حرف بزنم ولی نمیزنم. بیشتر میشینم یه گوشه، زانوهام رو بغل میکنم و سکوت میکنم. هر از چند گاهی که میخوام یه چیزی بگم، قبلش با خودم فکر میکنم، میبینم دیگه حرفی برای گفتن نمونده، در تمام
در آخرین سفری که داشتم گویا سرماخورده بودم، وقتی برگشتم حس کردم مثل همیشه سینوزیتم عود کرده، برای همین خیلی مراقبت نکردم، لیلی هم به خاطر دلتنگی کلی بغلم کرد، بوسم کرد. بعد از چند روز دیدم دیگه صدا ندارم، رفتم روی حالت سکوت، گلودرد
چند روز پیش دوستی بهم گفت یکی از مشتریانش درگیر خرید CRM شده و چیزی خریده که گویا نیازش رو برآورده نمیکنه، ازم خواست تا در یک جلسهی مشاوره شرکت کنم و مشکلاتشون رو بررسی کنم. بعد از شرکت در اولین جلسه خیلی موضوع برام
خیلی وقت بود انیمیشن به این جذابی ندیده بودم. چقدر تصویرسازیهای جذابی داشت. از همون لحظهی اول شروع فیلم من مجذوب شخصیتپردازیهاش شدم. به نظرم اصلا جای حرف نداره، باید نشست و تماشاش کرد. چقدر موسیقی فوقالعادهای هم داشت در کنار داستان زیبای فیلم. لذت
این هفته اینطوری بود که صبح بیدار میشدیم یکم کار کنیم میدیدیم اینترنت رو قطع کردن، یکم دیوار رو تماشا میکردیم، یکم درآمد صفرمون رو، یکم وضعیت روحمون که دیگه حالش اونقدر خرابه که دکترا جوابش کردن، یکم به دریچه خیره میشدیم و آه میکشیدیم.
فکر نکنم نیازی باشه توضیح بدم این کتاب ادامهی کتاب فرصتآفرینان یک باشه، جالب اینه فهمیدم که در کل این چهار جلد که من دو جلدش رو بیشتر ندارم در واقع یک کتاب بوده که مترجم حال کرده چهارجلدیش کنه. بگذریم من این کتاب رو