برای کلاس بداهه و خلاقیت دوره‌ی بازیگری باید کتاب شاهزاده و گدا رو می‌خوندیم، من همزمان که کتاب رو می‌خوندم این فیلم هم می‌دیدم، آخرش پشیمون شدم که چرا این فیلم رو دیدم، کارگردان خیلی توی رمان دست برده بود، کلیات همون بود ولی جزئیات

فکر کنم قبلا انیمیشن این رمان رو دیده بودم ولی خیلی خوشحالم که به خاطر کلاس‌های بازیگری مجبور شدم این رمان فوق‌العاده رو بخونم. واقعا خوندن یک کتاب یک چیز دیگه است، من کتاب رو به فیلم ترجیح میدم. در این رمان مارک تواین به

این هفته سر کلاس‌های بازیگری خیلی خسته بودم، تازه از سفر برگشته بودم و کلی رانندگی کرده بودم ولی مثل همیشه برام جذاب و دوست‌داشتنی بود. کلاس بدن کلی تمرین بدن انجام دادیم، کلی تمرین برای فیگور انجام دادیم و قرار شد برای هفته‌ی بعد

یک هفته‌ی دیگه هم گذشت، واقعیت اینه که خیلی طبق برنامه پیش نرفتم، یعنی اصلا نرفتم، بیشتر در سفر بودم، ولی خیلی خوش گذشت، تصمیمات جالبی گرفتم، کارهای جالبی کردم، این هفته مثلا رفتیم شمال، با وجودیکه شرایطش رو واقعا نداشتم، قبلش مهمون داشتیم تهران

این دومین باری بود که تولد مامانم شمال هستیم و براش تولد می‌گیریم، واقعا با تمام وجود حس می‌کنم خوشحالیش رو وقتی براش تولد می‌گیریم، البته همه‌ی آدم‌ها خوشحال میشن بهشون توجه بشه. خوشحالم که می‌تونیم خوشحالش کنیم، با خودمون ببریمش سفر، از با هم

امروز خانوادگی رفتیم شمال، من قصدی برای رفتن به این سفر نداشتم، بعد از ماجرای چشم مصطفی خیلی اذیت شدم با وجودیکه شرایط سفر رو نداشتم تصمیم گرفتم هر طوری شده همراهی‌شون کنم. جالب اینه اون یکی خواهرمم با ما همراه شد و تیم جذابی

بعد از چشم‌پزشکی دیگه حوصله‌ی سفر نداشتیم، به خصوص که خواهرم خیلی حالش بد شده بود، با خودمون فکر کردیم و گفتیم بیایم آرزوی مصطفی رو برآورده کنیم، عید که اومده بود تهران می‌گفت یکی از آرزوهاش دیدن برج میلاد هست، عید اونقدر شلوغ بود

امروز خواهرم مصطفی رو آورده بود تهران تا قبل از رفتن به مدرسه چکاپ چشم‌هاش رو انجام بده، یک کار چند دقیقه‌ای حدودا سه ساعت طول کشید، تازه فهمیدیم چشم راستش مثل خود خواهرم تنبله و نمی‌بینه، اون یکی چشمش هم گویا یکی دو نمره

خیلی بی‌نظم دارم کار می‌کنم روی خونه‌ی لیلی، از هر جایی یه چیزی رو خریدم، هود و گاز رو یادم اومد سال پیش خریدم، برند کن هم خریدم، نمی‌دونم چرا با این برند خوب ارتباط برقرار کردم، کارهاش رو دوست دارم، حتی دیزاین‌هاشون هم به

این هفته امتحان داشتیم اونم چه امتحاناتی، برای کلاس بدن تنها اجرای دو نفره من و امیر بودیم، به جای اون کوچه و سنگ زدن بچه، اول نمایشنامه‌ی شاهزاده و گدا رو برداشتیم، طنزش کردیم و اجراش کردیم، خودمون راضی بودیم، هر چند استاد خیلی