یکی از مواردی که در خونه‌ی لیلی خیلی بهش فکر کردم، گرمایش و سرمایش اون بود، برای گرمایش در خونه لوله‌کشی شوفاژ موجود بود و برای سرمایش هم باید از کولر گازی استفاده می‌کردیم، گذاشتن سه تا کولر گازی در خونه برام خیلی مسخره بود،

این هفته سر کلاس‌های بازیگری خیلی خندیدم، صبح‌ها که همیشه با کلاس بدن و استاد کشاورز شروع میشه، ما تازه این هفته تیم تشکیل داده بودیم و آماده‌ی اجرا نبودیم ولی می‌خندیدم، خیلی حس جالبی داشت، یه جایی استاد گفت این ابوالفضل دنیا رو اصلا

حس می‌کنم از یک سری کارها عقب افتادم و پاییز دوره‌ی سختی خواهم داشت برای جبران کردن، ولی تابستون هم خوب بود، کارهای هیجان‌انگیزی کردم، مثل همین کلاس بازیگری، این هفته هم خیلی خوش گذشت، چند تا از امتحانات خلبانی رو قبول شدم و به

یکی از کارهای زیرساختی که باید برای خونه‌ی لیلی می‌کردم، خرید خط تلفن بود، رفتم مخابرات و دو تا از خط‌های قبلی که بلااستفاده داشتم رو تغییر مکان دادم، وقتی از طرف مخابرات برای نصب اومدن، گفتن اینجا طوری طراحی شده که هر خونه فقط

بچه که بودم عاشق کارتون گربه سگ بودم، همیشه دوست داشتم یک دوست اینطوری داشته باشم که نتونیم هیچ وقت از هم جدا بشیم. از جدا شدن متنفرم، برام خیلی دردآور و سخته. وقتی شونزده، هفده سالم شد، در پژوهشسرای دانش‌آموزی یک دوست اینطوری پیدا

بعد از ساختن سقف شیروانی و ناودانی‌ها، می‌خواستم برم سراغ پنجره‌های تراس، تصمیم داشتم اول دور تا دورش رو شیشه کنم، بعد دیدم اگر شیشه کنم به خاطر حفظ امنیت باید کلی نرده هم براش طراحی کنم، بعد گشتم و گشتم و گشتم، تا رسیدم

امروز یکی از بچه‌ها پیشنهاد داد این فیلم رو ببینم، منم اومدم این فیلم رو با لیلی ببینم، دیدم اصلا به گروه سنیش نمی‌خوره، اومدم تنهایی ببینم، گفت بابا من این رو هشت بار دیدم، من ترکیدم از خنده، بعد نشستیم با هم دوتایی نگاهش

قرار گذاشته بودم هر ماه یک کار کوچیک برای خونه‌ی لیلی انجام بدم ولی بعضی از کارهای خیلی بزرگ هستند، یعنی برای چند ماه باید حساب بشه، مثل همین سقف شروانی، تصمیم گرفتم سقف خونه را از یک سمت ۲۴۰ سانتی‌متر بیارم جلو و دو

چقدر این دوره زود تموم شد، وقتی زندگی بهم خوش می‌گذره متوجه‌ی گذر زمان نمیشم. برای کلاس استاد کشاورز مثل هفته‌ی پیش اتود زدن بچه‌ها رو نگاه کرد و مثل همیشه هم راضی نبود، خدایی ما هم کار نمی‌کنیم. استاد آسانی هم اتود شازده‌ کوچولوی

دیگه خیلی بهم داشت خوش می‌گذشت، یکم تلاش کردم برگردم به برنامه، خیلی چیزها رو بهبود دادم، خیلی خوشحالم که واقعا هر روزم با دیروزم کلی فرق داره، این هفته بعد از مدت‌ها الیاس هم دیدم، نشستیم و گپ زدیم و قرار شد کتاب دوستش