از شنبه تابستون هم برای من رسما تموم میشه و وارد چالش دوازده برای پاییز میشم. جمعه دربارهی تابستون خواهم نوشت که چطور گذشت ولی این چند روز به شدت درگیر جمعبندی کارهای تابستون بودم و داشتم لیستی از انتظارات خودم در پایان پاییز آماده
قبلا فکر میکردم خونه انباری میخواد چه کار، ولی چند وقتی هست به لزوم انباری در خونه پی بردم. بعد نشستم کلی فکر کردم کجا این انباری رو در بیارم که دیزاین کلی خونه خراب نشه، رفتم یک اسپری خریدم و شروع کردم به خطخطی
قرار بود تابستون امسال هفتهای یک فیلم ببینم، این هفتهی آخر باید خودم رو میرسوندم، برای همین فیلم پسر زیبا رو انتخاب کردم، خیلی فیلم روی اعصابی بود، به نظرم خوب در نیومده بود، موضوع خوب بود ولی واقعا بازیها جالب نبود، اصلا شبیه یک
امروز امتحان بدن و تاریخ داشتیم و در کنارش کلاسهای جبرانی بداهه و خلاقیت و مبانی بازیگری، برای امتحان کلاس بدن ما تصمیم داشتیم بخشی از نمایش اتللو رو اجرا کنیم، دومین اجرا ما بودیم، من خیلی خوشحال بودم، چون بعدش میتونستم برم خوش بگذرونم.
عجب هفتهی پر چالشی بود برای من، اولش که داشتم امتحانات خلبانی رو میدادم، یکی رو قبول شدم و یکی موند برای هفتهی بعد، چون مجبور شدم برم بالای سر بازسازی خونهی لیلی. آجرچینی خونهی لیلی خیلی خوب پیش رفت این هفته، فکر کنم از
امروز واقعا حوصلهی برگشتن به تهران رو نداشتم ولی به بچهها قول داده بودم شب چهار ساعت بریم پلاتو و برای اجرای فردا تمرین کنیم. برای آزمون پایان ترم کلاس بدن باید بخشی از نمایشنامهی اتللو نوشتهی شکسپیر رو اجرا میکردیم. سر راه رفتم قم
من هیچ وقت عاشق پول نبودم، ولی دوستش داشتم. به نظرم پول آدم رو خوشبخت نمیکنه ولی نداشتنش قطعا باعث بدبختی آدم میتونه بشه. چیزی که خیلی برام جذابه خاصیت پوله، البته پول خاصیتهای زیادی، من صرفا میخوام دربارهی چیزی که خودم بهش فکر میکنم
سال فکر میکنم ۹۴ یا ۹۵ بود که با آرش کتاب تست مامان رو ترجمه و چاپ کردیم، البته اون موقع انتشارات نداشتیم، با نشر یکی از دوستانمون کار کردیم که اونم نامردی نکرد مجوزش رو منتقل نکرد، مجبور شدیم بعد از ثبت انتشارات پنگوئن
چند وقت پیش که با امین داشتم گپ میزدم بهش گفتم داریم روی یک پروژهی مدیریت ارتباط با مشتری کار میکنیم، براش موضوع جالب بود، برای همین یک جلسه با هم گذاشتیم و دربارهاش گپ زدیم و من تا اینجای پروژه رو بهش نشون دادم.