خیلی وقت بود که دوست داشتم میلاد اسلامی‌زاد رو از نزدیک ببینم و باهاش گپ بزنم. خیلی ویژگی و روحیات مشترک با هم داشتیم. داستان زندگیش بدتر از من پر از فراز و نشیب بود. از شنیدنش سیر نمی‌شدم، اول قرار بود با هم شام

من آدم خودسری هستم، ولی با این حال دوستان و بزرگ‌ترهایی دارم که می‌تونم باهاشون جلسات کوچینگ داشته باشم، خودم رو بریزم بیرون و از نو سر هم کنم. چند جلسه با یکی از این بزرگ‌ترها داشتم، حالا نمی‌دونم من مشکل دارم و نمی‌فهمم که

عرفان رو بار اول توییتر دیدم، برام جالب اومد، بعدا فهمیدم یکی از دوستانم تصمیم داشته یک دیدار دوستانه با من و عرفان بگذاره، این موضوع جالب‌تر شد تا اینکه هم رو دیدیم. آدمی پر از رویا و کلی ترس. البته خیلی به نظرم در

دیدن آدم‌های جدید بخشی از زندگیم شده، فعلا بدون هیچ برنامه‌ای این کار رو دارم می‌کنم. امروز هم یک دوست جدید پیدا کردم و تصمیم گرفتیم با هم یک کار کوچولو انجام بدیم. خیلی اون کار رو دوست دارم ولی واقعا نمی‌دونم چه اتفاقی ممکنه

من دوستانی دارم که حداقل ۲۰سال از آشنایی‌مون می‌گذره و حداقل سالی یکبار هم رو می‌بینم، واقعا لذت بخشه برای من، چون ادامه‌ی داستان زندگی‌شون رو می‌شنوم، انگار یک سری کتاب دارم که هیچ وقت تموم نمیشن، این کار برای من خیلی آموزنده است، درس‌هایی

این روزها خیلی برای دیدن آدم‌ها وقت می‌گذارم و واقعا برای من لذت بخش و دوست‌داشتنی هست. چند وقت پیش دوستی بهم پیام داده بود که آیا امکانش هست یک کتاب رو چاپ کنیم! موضوع کتاب برای من جذاب بود و قبول کردم. بعد به

اولین نفری که فردای روز تولدم دیدم سپیده بود، قرار بود همراه با دلبر و لیلی بریم بیرون شام بخوریم. شب خیلی دوست‌داشتنی بود، کلی تعریف کردیم، از کارهایی که در حال انجامش بودیم، از کارهایی که دوست داشتیم انجام بدیم، سختی‌ها و مشکلات‌مون و

سفر اصفهان رو از هر جهت خیلی دوست داشتم، باعث شد با کلی آدم هیجان‌انگیز آشنا بشم، یکی از اون آدم‌ها علی بود، وقتی رسیدم اصفهان بهم پیام داد که فردا میری ویرگول؟ منم گفتم آره، گفت پس می‌بینمت، منم گفتم خوشحال میشم، فردا که

چند وقت پیش سفری به اصفهان داشتم، برای اولین بار می‌خواستم علی آجودانیان رو از نزدیک ببینم، مدیرعامل ویرگول، همیشه فکر می‌کردم، ویرگول رو علی به تنهایی ساخته، نمی‌دونم چرا چنین فکری می‌کردم. علی رو از توییتر می‌شناختم، شخصیتی جذاب و دوست‌داشتنی داشت، برای همین