یک چالش کوچولو شروع کردم و شکست خوردم، حوصله‌ام نکشید، ولی چند تا دوره آموزشی رو تموم کردم، کلاس زبان رفتم، کتاب خوب خوندم، فیلم جالبی دیدم، از همون کارهای همیشگی که هر هفته انجام میدم. احساسم اینه هفته‌ها وقتی به پایان چالش نزدیک میشم

این هفته رو با ویروس عزیز شروع کردم، صبح بیدار شدم دیدم حالم خوب نیست و آروم آروم تا شب کامل افتادم، ولی خب آخر هفته‌ی بدی نبود، تونستم یک کتاب خوب از منصور ضابطیان عزیز بخونم، یک فیلم مسخره ببینم، خیلی باهاش حال نکردم،

این هفته علاوه بر کارهای روتین خودم باید چالش جدیدی که شروع کردم هم پیش می‌بردم، یکم هیجان زندگیم اضافه شده بود. البته اکثر کارهای چالش رو گذاشتم برای آخر هفته، پنج‌شنبه خیلی خوب تونستم ضبط ویدیو، دیدن فیلم، خوندن کتاب و حتی پست‌های بلاگ

هفته ششم خیلی سخت بود، رسما هنوز نتونستم زمانم رو به خاطر حجم کارهایی که بهم محول شده مدیریت کنم. همین نوشته‌ها رو با تاخیر دارم می‌نویسم ولی خدا رو شکر که تونستم تا امروز هر روز در بلاگم بنویسم، یک کتاب خوب بخونم، یک

هفته‌ی هیجان‌انگیزی بود، هر چند اینطوری نموند! ولی دوستش داشتم. زندگی همینه! اگر همه چیز بر وفق مراد ما هم باشه زندگی به نظرم زیادی کسالت‌بار میشه، همین که چالشی به وجود میاد و ما باید حلش کنیم زندگی رو قابل تحمل می‌کنه. این هفته

یک هفته دیگه هم گذشت، خیلی خوب بود، حس خیلی خوبی داشتم، چند تا کار جدید تولید کردم برای خودم. هر روز در بلاگم نوشتم، یک فیلم بامزه دیدم، یک کتاب خوندم، کلاس زبان رفتم، چند تا میز برای دوستانم ساختم. خلاصه که هفته‌ی بسیار

هفته‌ی دوم تابستان هم گذشت، به نظرم خیلی بهتر از بهار شروع کردم، وضعیت نسبتا پایدارتری دارم در عمل به برنامه، هر چند عالی نیست. این هفته با دوستان زیادی دیدار داشتم، از الیاس بگیر تا افشین و آرین و حتی دوستی به اسم سروش،