لعنت بهش، چقدر تا اینجای کار فیلم خوبی بود، ناراحت میشم وقتی به هر کسی میگم دارم این فیلم رو می‌بینم و بهم میگه فصل آخرش رو نبین. بگذریم، آخر این فصل طوری تموم شد که مجبور شدم یکی دو قسمت از فصل بعدی هم

این چند وقت داشتم فکر می‌کردم چقدر در زندگیم این جمله رو شنیدم که «شما با هم هیچ فرقی ندارید!» ولی در واقعیت فرق‌مون از زمین بوده تا آسمون. مهم هم نیست این جمله رو کجا شنیده باشیم، در خانواده، مدرسه، محل کار یا ،

امروز روحیه خوبی نداشتم گفتم یه فیلم ببینم حالم بهتر بشه، سایت IMDb رو باز کردم، از لیست فیلم‌هایی که انتخاب کردم یه روز ببینم، پاپیون اولین فیلم بود، خودمم یادمه خیلی دوست داشتم ببینمش، بعضی فیلم‌هایی که خیلی وقت پیش دیدم رو وقتی دوباره

این هفته هم گذشت، آخرای هفته واقعا حال روحی خوبی نداشتم، طوری بود که اگر تئاتر و اجرای لیلی نبود پنج‌شنبه هم مثل جمعه خونه می‌موندم یا می‌خوابیدم. گاهی پیش میاد اینطوری بشم. نمی‌دونم چرا با این اضطرار دارم روی بعضی چیزها سرمایه‌گذاری می‌کنم، طوری

صبح سر کلاس‌های دانشگاه به لیلی فکر می‌کردم، اولین بار بود رسیتال موسیقی داشت. دوست داشتم بهش یک هدیه بدم. هفته‌ی قبل که برده بودمش تئاتر خیلی خوشش اومده بود. اینطوری شد که بلیت این تئاتر رو براش به عنوان هدیه خریدم، عوامل زیادی روی

از ارائه دادن بدم میاد، احساس می‌کنم استاد داره از کلاس می‌زنه، یعنی چی من به جای استاد برای بقیه درس بدم، البته اگر ارائه در کنار درس باشه واقعا جالبه، ولی اینکه استاد بشینه سر کلاس هر جلسه یه دانشجو یه سری حرف بزنه

چند روز بود که لیلی توی خونه سازش رو برمی‌داشت و شروع می‌کرد به زدن، تا دیشب که همه‌مون رو جمع کرد و گفت می‌خوام براتون اجرا کنم. واقعا بامزه بود، تا اینکه فهمیدم امروز در آموزشگاه‌شون رسیتال داره. خلاصه برنامه رو جور کردم و

هر هفته دوشنبه‌ها در شرکت یکی از بچه‌ها درباره‌ی موضوعی که دوست داره میاد ارائه میده، از شانس این هفته رسید به من، هر چند نباید زیاد وقت می‌گذاشتم، ولی از بدون آمادگی حرف زدم بدم میاد. این شد که از صبح تا الان درگیر

امروز لیلی با ذوق و شوق بیدار شد پرسید ساعت چند میریم مدرسه؟ باید امروز می‌رفتیم لباس فرم و لوازم‌التحریرش رو می‌گرفتیم برای کلاس اول، واقعا حس و حال جالبی داشت. هیچ وقت به عنوان پدر وارد مدرسه نشده بودم. بعد از گرفتن لباس و

یک سری فیلم‌ها هست که همه دیدن، ولی من ندیدم. تایتانیک هم از جمله‌ی اون فیلم‌ها بود. نمی‌دونم واقعا چرا تا حالا ندیدمش، ولی یادمه خیلی رفتم سمتش که ببینم و ندیدم. دیشب دیگه دل رو زدم به دریا و گفتم الان وقتشه و شروع