یکی از کارهایی که درباره‌ی بازسازی خونه‌ی لیلی می‌ترسیدم همین برقکاری بود. نمی‌دونستم دقیقا چی می‌خوام، خیلی سخت بود بهم زدن خونه، به خصوص که دیوارها گچی نبود، کناف بود، سازه‌های فولادی ناآشنایی بود برای من، جعبه‌ فیوز فعلی خونه‌ اصلا جای مناسبی نبود و

دوستم مهدی حدودا دو سالی می‌شد که بهم می‌گفت این سریال رو ببینم، شخصیت اصلی این فیلم خیلی شبیه من زندگی می‌کنه. ولی من حوصله نداشتم، البته بعد از دیدن فیلم بریکینگ بد دوست داشتم ببینم ولی نمی‌تونم چی شد که ندیدم، ولی این بار

باورم نمیشه اینقدر زود هفته‌ی اول ۱۴۰۲ هم تموم شد، اصلا نفهمیدم کی شروع شد. وقتی حال روحی خوبی ندارم، روزها مثل برق و باد می‌گذرند، البته فکر کنم روزها به حال من کاری ندارند و همیشه همینطوری می‌گذرند، فقط من کمتر سرعتش رو احساس

قبلا این فیلم رو دیده بودم، ولی اسمش به یادم نبود، دوستی بهم گفت این فیلم رو ببینم، همون دقایق اول فهمیدم، ولی نمی‌دونم چی شد دلم خواست دوباره ببینمش. لعنتی‌ها هر فیلمی ساختند این روزها ما واقعیش رو تجربه کردیم، مثل شیوع، با خودم

نوروز رو دوست دارم، به خصوص وقتی بچه بودم، احساس جالبی داره، برای من یک شروع دوباره است، هر چند اولش اصولا خوب شروع نمی‌کنم، من خیلی شروع‌های سختی دارم، ولی اگر شروع کنم، دیگه چیزی جلودارم نیست، برای همین برای شروع کردن خیلی اذیت

خیلی کتاب کوتاه و فوق‌العاده‌ای بود، به نظرم کتاب باید اینطوری باشه، نویسنده برای پرکردن کتاب چیزی ننوشته، فقط چیزهایی رو نوشته که واقعا لازم بوده، این عالیه. این کتاب دید خیلی خوبی به من داد، باعث شد نگاهم به اطرافم متفاوت بشه، به اتفاقاتی

نمی‌دونم چی‌ شد که زد به سرم و با خودم گفتم برم کاشی ببینم برای دستشویی و حمام، وقتی با دلبر رفتیم پسندیدیم و تصمیم گرفتیم حالا که اینقدر زحمت کشیدیم برای فکر کردن، همین امروز هم بخریم، طرف هم قبول کرد بخشی از پول

نمی‌دونم واقعا چرا اینقدر برای سال جدید اضطراب دارم، به خصوص که از دیروز شروع هم شده ولی رسما کار خاصی نمی‌کنم، انتظاری هم ندارم چند روز اول عید کار خاصی بکنم، احتمالا باید هفته‌ی ریکاوری فصل رو همین اول کاری خرج بکنم. کارهای خیلی

یکی از دوست‌داشتنی‌ترین کارهایی که هر سال می‌کنم نوشتن همین پست کوله‌پشتی و پاسخ دادن به سه سوال خیلی مهم است. برام جذابه، باعث میشه مرور خلاصه‌ای داشته باشم از سالی که گذشت، نقاط قوت و ضعف خودم رو بررسی کنم، ببینم کجاها شکست خوردم،

امروز «گزارش چالش دوازده برای زمستان ۱۴۰۱» رو نوشتم، اصلا شبیه بهار و تابستون و پاییز نشد، نتونستم به یک سری از کارها برسم، افسردگی شدیدی گرفته بودم، ولی خوشحالم که ۱۲ تا کتاب خوندم، ۱۲ تا فیلم خوب دیدم، هر روز نوشتم و کلی