ایران مال
امروز لیلی قرار بود بره به یک مهمونی ولی من دوست نداشتم بره، چون میخواستم با هم بریم بیرون، زمین و زمان دست به دست هم دادند و لیلی نرفت و ما با هم رفتیم ایران مال برای خرید، من ایران مال رو به خاطر
امروز لیلی قرار بود بره به یک مهمونی ولی من دوست نداشتم بره، چون میخواستم با هم بریم بیرون، زمین و زمان دست به دست هم دادند و لیلی نرفت و ما با هم رفتیم ایران مال برای خرید، من ایران مال رو به خاطر
اوایل کتاب نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم، در حدی که دوست داشتم بگذارمش کنار، ولی آروم آروم کتاب برام جذاب شد، جالب اینجاست که پیتر کری نویسندهی خیلی معروفی هم هست. برای من اوج کتاب قسمت آخرش بود، یعنی داستانهای دیگر، داستان نامهای به پسرمان،
از شما چه پنهون، یادم میفته چند سالمه دچار اضطراب میشم، اصلا ناراحت میشم خیلی وقتها، احساس پیر شدن و از دست دادن فرصت زندگی رو دارم، لعنتی چقدر زود تموم میشه! هر چند تا همین جای کار هم خدا رو شکر، راضیم. امسال عجیبترین
بعضی از آدمها از دور برای من خیلی جذاب هستند، برای همین دوست دارم از نزدیک هم ببینمشون، میثم یکی از اون آدمها بود، از پادکست ۱۰ صبح شناختمش، البته من دو تا اپیزود هم بیشتر گوش ندادم، بعد در توییتر دنبال کردیم هم رو
واقعا فکر نمیکردم امسال اینقدر دورهی آموزشی رو طی کنم. مدرک مدیریت پروژهی حرفهای گوگل برای من خیلی خوب، به خصوص در زندگی شخصیم، باعث شد چیزهای جدیدی دربارهی برنامهریزی یاد بگیرم، تمپلیتهایی که بهمون میداد رو از هر بخشی بیشتر دوست داشتم، خودم میخواستم
دوست ندارم دربارهی این فیلم نظر بدم، ولی اگر بخوام بنویسم میتونم روزها دربارهاش بنویسم و حرف بزنم. من این فیلم رو خیلی دوست داشتم، به دلایل مختلف. درگیری آدمهای فیلم با دین، مذهب و خدا، تصمیماتی که در طول زندگیشون گرفتند و درگیریهاشون با
دیگه داریم به آخرهای زمستون نزدیک میشیم. این هفته موفق شدم کتاب «صلحی که همهی صلحها را بر باد داد» رو بخونم. یک فیلم جذاب دیدم که به عنوان پدر برام جذاب بود. هر روز در بلاگم نوشتم و کلی کار دیگه. شنبه بود فکر
پارسال همین موقعها بود که با دو تا از بچهها نشستیم و کلی گپ زدیم که سال بعد چه کارهایی میتونیم با هم بکنیم، بعد امسال برای اون کارها برنامهریزی کردیم و از اول تابستون کار رو جدی شروع کردیم، به نظرم شروع بدی نبود،
اینم از آخرین دورهی مدرک حرفهای مدیریت پروژهی گوگل، در این دوره یک پروژهی فرضی رو پیش بردیم، دربارهی موقعیتهای شغلی مدیریت پروژه کلی حرف زدیم، دربارهی اینکه چطوری خودمون رو برای مصاحبهی این موقعیت شغلی آماده کنیم. این دوره رو خیلی دوست داشتم به
خیلی وقت پیش وقتی داشتم پادکست بیپلاس گوش میدادم رسیدم به اپیزودی به نام «صلحی که همهی صلحها را بر باد داد»، خیلی برام جالب اومد، رفتم کتابش رو خریدم، فکر نمیکردم بیشتر از ششصد صفحه باشه. کتاب رو تقسیم کردم به قسمتهای کوچیکتر و