همینطوری سریع داره زمستون هم تموم میشه. حس می‌کنم وقتی طبق برنامه پیش میرم دچار روزمرگی میشم، مثل همیشه هر روز نوشتم، فیلم دیدم، کتاب خوندم، دوره‌ی آموزشی شرکت کردم، به خانواده سر زدم، سفر کردم. ماشینم خراب شد، کلاس زبان رفتم، همینقدر روتین، کارها

چند روزی بود خیلی دلم گرفته بود، دوست داشتم چند روز برم اراک هم به خانواده سر بزنم، هم یکم با خودم خلوت کنم، همزمان دلبر هم می‌خواست با خانواده بره سفر، تصمیم گرفتیم منم در اون مدت برم اراک، صبح امروز بیدار شدم دلبر

این هم سومین دوره‌ از مدرک «IBM Full Stack Software Developer Professional Certificate»، من این دوره‌ها رو در دو روز تموم نکردم، قبلا تموم کردم و الان دارم درباره‌شون می‌نویسم. یکم وضعیت زندگیم پیچیده شده، هیچ چیزی رو در موقع خودش انجام نمیدم. بگذریم. خیلی

خیلی وقت بود از هاروکی موراکامی چیزی نخونده بودم. در سفر آخری که به اراک داشتم محمد رضا این کتاب رو بهم داد و گفت احتمالا برات باید جالب باشه. من خیلی وقت بود خوندن رمان و داستان رو کنار گذاشته بودم و خیلی خوشحال

این دومین دوره از مدرک «IBM Full Stack Software Developer Professional Certificate» است. واقعا سطح انتظارم از شرکتی مثل IBM خیلی بالاتر بود، ولی خب برای مرور کردم بد نبود، البته اینکه جاوااسکریپت رو هم کرده بود در این دوره و دیدم در دوره‌های بعدی

خیلی وقت بود از این سبک فیلم‌ها ندیده بودم، به نظرم فوق العاده بود، یک نگاه متفاوت به جنگ. من همیشه هر وقت اسم جنگ میاد به همین موضوع فکر می‌کنم. اینکه یک عده آدم نفهم و خالی از صفت دور هم جمع می‌شوند و

چند روز قبل بابا گفت یک روزتون رو خالی کنید تا یک سمتی بریم، ما هم امروز رو خالی کردیم و قرار شد بریم تا کندوان و برگردیم، ولی از یک جایی به بعد من انداختم توی تونل و همینطوری رفتم تا رسیدیم به چالوس،

یک هفته‌ی پر چالش دیگه هم پشت سر گذاشتم. این هفته باز شروع کردم به یادگیری و تونستم اولین دوره‌ی مدیریت پروژه‌ی حرفه‌ای گوگل رو تموم کنم و در کنارش اولین دوره‌ی برنامه‌نویسی فرانت IBM که از فضای ابری شروع میشد رو تموم کنم. گاهی

فکر نمی‌کردم یک روز بشینم و دوره‌‌ای پیرامون فضای ابری رو تموم کنم. ولی خب این کار رو کردم و جذاب هم بود، الان چیزهایی می‌دونم که دیروز نمی‌دونستم، جالب اینه اونقدر موضوع برای من جذاب بود که تصمیم دارم بیشتر درباره‌اش بدونم و حداقل

برای اولین بار در کل زندگیم موفق شدم طلسم زبان رو بشکنم و بعد از گذروندن یک ترم، رها نکنم و دوباره ادامه بدم، امیدوارم تا انتها این بار پیش برم و پرونده‌ی این زبان رو ببندم. من زبان رو فشرده شروع کردم، یک جورایی