هر چی جلوتر میریم بیشتر باهاش ارتباط برقرار می‌کنم، جیمی رو میگم، خیلی شبیه خودمه. این فصل جذاب‌تر شد چون کاراکترهای جذابی که خیلی دوست‌شون داشتم هم یا وارد ماجرا شدند یا خیلی نقش پررنگ‌تری پیدا کردند. نکته‌ی جالبی که این قسمت برای من داشت

فکرش هم نمی‌کردم سال جدید رو اینطوری شروع کنم و اینطوری ادامه بدم. واقعا وضعیت افتضاحی شده، اصلا امیدی به برگشت خودم به برنامه ندارم. این هفته هم گذشت، البته سعی کردم برگردم به برنامه‌، چند تا دوره رو شروع کردم ولی خیلی عقبم. با

مقدمه‌‌‌ای بر توسعه‌ی Back-End خیلی شبیه Front-End بود، برای همین پشت سر هم انجامش دادم، مثل Git که در هر دو مشترک بود. وگرنه فعلا تصمیمی ندارم برای یادگیری Back-End منظورم البته در شش ماهه‌ی اول سال است. فعلا تمرکز اصلیم رو گذاشتم روی فرانت‌اند.

از اون سریال‌هایی بود که عاشقش شدم. یعنی دقیقا گاهی حس می‌کردم دارم خودم رو می‌بینم. شاید اگر از روی زندگی منم فیلم بسازند از این هم طنز‌تر در بیاد. چیزی که خیلی وقت‌ها توی ذهنمه اینه که من همیشه در حال تلاش برای رسیدن

فکر می‌کنم بیست سالی باشه که من تصمیم دارم برنامه‌نویسی رو یاد بگیرم. البته همیشه در طول تاریخ یک سری تلاش هم کردم و یک سری چیزهای پراکنده یاد گرفتم ولی هیچ وقت برنامه‌نویس نشدم. اینبار ولی خیلی جدی تصمیم دارم برنامه‌نویس بشم. احساس می‌کنم

این کتاب رو برای بار دوم بود که می‌خوندم. دلیلش هم این بود که دوستی بهم پیشنهاد داد امسال هر ده روز یک بار یک کتاب زندگینامه بخونیم، پیشنهاد جذابی به نظرم اومد، خوندن زندگینامه و کلا داستان زندگی دیگران دید خیلی جذابی به آدم

بالاخره یادگیری رو در سال جدید شروع کردم. تصمیم دارم امسال اطلاعاتم و تجربیاتم رو در زمینه‌ی بازاریابی توسعه بدم، چه جایی بهتر از گوگل برای یادگیری. هر چی بیشتر میرم جلوتر بیشتر عاشقش میشم، البته نمی‌دونم چرا نمی‌تونم خیلی با محصولاتش ارتباط برقرار کنم،

چند روز پیش یک سری توییت دیدم که نوشته بودن از نظرشون بهترین پدر سینما کیه، یکی این فیلم رو معرفی کرده بود، منم به خاطر تام هنکس دیدمش، نمی‌دونم چرا اینقدر ازش خوشم میاد. احتمالا از نزدیک اینقدر شاید برام جذاب نباشه، من فهمیدم

بالاخره نوروز هم تموم شد، فکرش هم نمی‌کردم اینقدر بیهوده بگذره، رسما هیچ کار مثبتی که دوست داشتم در این مدت انجام بدم رو ندادم. ولی خب زندگی همینه، قرار نیست همیشه همه چیز باب میل ما باشه، به خصوص وقتی می‌خوام کار بزرگی انجام

ماه رمضان امسال اکثرا در سفر بودم. خانواده‌ی دلبر هم نیمه‌ی رمضان همیشه افطاری می‌دادن، امسال خودشونم سفر بودن و با هم که سفر بودیم، این شد که تصمیم بر این شد افطاری هم در سفر باشه. درسته روزه نبودم ولی اونقدر هنوز کافر نشدم