این هفته شد آنچه باید می‌شد، بالاخره برگشتم به برنامه و کلی هم جبران گذشته کردم. از این هفته خیلی جدی هر روز یک ساعت پیاده‌روی کردم، حین پیاده‌روی اگر تنها بودم کتاب خوندم. استخر رفتن رو شروع کردم، این قسمت یکم سخت بود چون

بعد از دیدن ۲۵۰ فیلم برتر IMDb انتخاب فیلم برام سخت شد، رسما همینطوری فیلم می‌بینم، شاید یک جست‌و‌جوی الکی و انتخاب یک فیلم بر اساس پوستر. این فیلم هم همینطوری انتخاب کردم و به نظرم اونقدر جالب توجه نیومد. هر فیلمی نکات خودش رو

یک ترم و یک کتاب دیگه هم تموم شد، واقعا حماسه‌ای آفریدم اینبار، هیچ وقت بیشتر از یک ترم کلاس زبان نمی‌رفتم. البته چیزی که می‌خوام هم نیستم ولی در مسیر هستم، میشه با تلاش بیشتر بهش رسید. این ترم خیلی خوش گذشت و استاد

وسط پیاده‌روی روزانه بودم که علی زنگ زد و گفت کل پروژه‌ی قبلی کمپین کتاب رو باید بریزیم دور به دلایل مختلف و از ابتدا شروع کنیم. زمانیکه داشت درباره‌ی دلایل این اتفاق صحبت می‌کرد من اصلا به حرف‌هاش درست گوش نمی‌کردم، تو ذهن خودم

خیلی دوست داشتم این هفته بتونم این دوره رو تموم کنم و خدا رو شکر شد. چقدر لذت‌بخش بود، بعد از مدت‌ها دست به کد شدم و چقدر سریع‌تر از قبل می‌تونستم کد بزنم، انگار می‌دونستم چی به چیه، خیلی بهم حال داد. به عنوان

قبل از عید با دلبر یک پروژه‌ای برای دوستی انجام دادیم که این طرف سال هزینه‌اش رو پرداخت کرد، با خودمون گفتیم بهترین کار اینه چیزی باهاش بخریم برای خونه‌ی لیلی. این شد که شیرآلات توکار دستشویی‌، حمام و جکوزی رو خریدیم. نسبت به سال

چند روز پیش با دوستم داشتم درباره‌ی کتابی که می‌خواستم بنویسم حرف می‌زدم، وسطش گفتم به نظرت چطوره برای لیلی کتاب رو بنویسم، یهو گفت یه کتابی خوندم درباره‌ی اقتصاد که طرف برای دخترش نوشته، همون موقع گشتم و پیداش کردم و شروع کردم به

بالاخره طلسم رو شکستم و شروع کردم به انجام کارهایی که تو برنامه نوشته بودم. راه سختی در پیش دارم چون هم باید به جلو حرکت کنم هم عقب افتادگی‌ها رو جبران کنم، مهم اینه مبارزه کنم و به جنگیدن ادامه بدم. نتیجه اصلا مهم

چند وقت پیش دوستی بهم کتابی پیشنهاد داد با همین عنوان که بخونم، بعد من رفتم شروع کردم به خوندم و از این کتاب خوشم اومد، بهم پیشنهاد داد تا در این دوره هم شرکت کنم. من واقعیت کتاب رو ترجیح دادم، ولی تجربه‌ی جالبی

دیروز سر کلاس زبان به قسمتی رسیدیم که یک مقاله درباره‌ی «Eddie the Eagle» بود، خیلی نظرم رو به خودش جلب کرد، چند تا سوال از استاد پرسیدم و بهم گفت یک فیلم از روی این داستان ساختند. همونجا اسمش رو سرچ کردم و پین