سیمکشی دزدگیر و سنسورهای دود و حرارت
امروز با خودم گفتم سیمکشی دزدگیر و سنسورهای دود و حرارت رو خودم انجام بدم یاد بگیرم. اصلا حواسم به این نبود که باید برم زیر سقف و دستم درد میکنه و
امروز با خودم گفتم سیمکشی دزدگیر و سنسورهای دود و حرارت رو خودم انجام بدم یاد بگیرم. اصلا حواسم به این نبود که باید برم زیر سقف و دستم درد میکنه و
انگیزهام برای نوشتن خیلی نسبت به گذشته کم شده، ولی خب تلاش میکنم برای انجام دادنش، امروز امتحان روانشناسی افراد با نیازهای خاص۲ رو داشتم، دربارهی کودکان استثنائی، درس خیلی جذابی بود، اینکه میخوندم چه آدمهایی چه زحمتهایی کشیدن برای بهبود بچههایی که ناتوانی یا
یک هفتهی دیگه هم تموم شد، این هفته هم یک فیلم خوب دیدم، کلی کار کردم، هر روز در بلاگم نوشتم، با امیر کلی جلسه گذاشتیم تا ببینیم سر انجام ایدهی زدن کافه به کجا میرسه. رفتم اراک و در مهمونی پسر عمهام شرکت کردم،
امیر برای زدن کافه با پسرخالهاش که باریستا بود قرار گذاشت و کلی با هم گپ زدیم، دربارهی چیزهایی که برای راهاندازی نیاز داریم، هزینههایی که داریم و
امروز با امیر قرار گذاشتیم تا شایان رو ببینیم و باهاش دربارهی زدن کافه گپ بزنیم. ما صبح زود با هم قرار گذاشتیم و حدودا پنج کیلومتری با هم دویدیم تا ساعت بشه ۱۱ و بریم کافه تا شایان رو ببینیم. وقتی رسیدیم دو تا
این فیلم رو بردیا پیشنهاد کرد ببینم. فیلم خیلی جالبی بود، داستان ساختن یک بازی که قطعا حداقل یکبار بازیش کردیم. شاید هم نسل جدید تا حالا ندیده باشه این بازی رو. خود بازی مهم نیست. داستان ساختن بازی و فرآیندی که برای انتشارش طی
دیشب برای تحقق رویای امیر، که البته رویای منم هست نه به این شکل، رفتیم پیش کاظم دوستش. کاراکتر جذابی داشت، یک آدم جاافتاده، متخصص با عقاید خاص خودش. دیدارمون به تو چطوری من چطورم شروع شد و باعث شد در لابهلای این حرفها من
امروز با خبر شدیم رئیس حال خوبی نداره و راهی بیمارستان شده، البته من از دو روز قبل میدونستم و پیگیر حالش بودم. اوایل احساس کردم خب فردا برمیگرده، ولی گویا هر روز حالش بدتر از دیروز شد. بعضی از آدمها دوستداشتنی هستن، نمیشه ساده
من خیلی آدمی نیستم که رفتوآمد فامیلی داشته باشم، یعنی اصلا حوصله ندارم، ولی بعضی از فامیلها هستند که هر وقت دعوت میکنن دوست دارم برم، ببینمشون، گپ بزنم و
اونقدر از این چالش دور شده بودم که یادم نیست چطوری این پست رو مینوشتم. بعد از مدتها گزارش اولین هفتهای هست که دارم مینویسم، البته قطعا باید برگردم و قبلیها رو هم بنویسم ولی این اولین گزارش سال ۱۴۰۳ هست که دارم مینویسم. در