باتلاق
در طول سالهای زندگیم به خاطر کمبود دانش، شرایط احمقانهی محیطی، ناآگاهی و عدم آموزش در یک سیستم غلط آموزشی و خلاصه کلی دلیل دیگه، یک سری عادتهای بد در خودم ساختم، که نه تنها دوستشون ندارم، بلکه اونقدر عمیق درگیرشون هستم که گاهی از
در طول سالهای زندگیم به خاطر کمبود دانش، شرایط احمقانهی محیطی، ناآگاهی و عدم آموزش در یک سیستم غلط آموزشی و خلاصه کلی دلیل دیگه، یک سری عادتهای بد در خودم ساختم، که نه تنها دوستشون ندارم، بلکه اونقدر عمیق درگیرشون هستم که گاهی از
پاییز امسال رو با کلی پروژهی خاص و گولیمنگولی آغاز کردم، اولش خیلی سختم بود و استرس و اضطراب شدیدی گرفتم ولی تبدیلش کردم به یک بازی، برای هر کدوم یک دامین خریدم تا گزارش پروژههاشون رو مستقل بنویسم. البته کل هفته درگیر خرید دامین
پارسال همین موقعها بود که بازسازی خونهی بابام تموم شد. فوقالعاده برام تجربهی شیرین و لذتبخشی بود. به خصوص که بعضی از بخشها رو خودم یاد گرفتم و انجام دادم، مثل ساختن کابینتها، برقکشی، ساخت سقف شیروانی و
مدتیه به شدت ذهنم درگیر این شده که واقعا به چه کاری خیلی علاقهمند هستم، البته هر وقت به این موضوع فکر میکنم به این نتیجه میرسم که من به کارهای خیلی زیادی علاقهمند هستم و نمیتونم بینشون یک کار رو انتخاب کنم، ولی خب،
هفتهی پیش وقتی فهمیدم مامانم درگیر کرونا شده سراسیمه رفتم پیشش، وقتی من رو دید بهم گفت تا کی اینجایی؟ گفتم تا هر وقتی که تو خوب بشی هستم، گفت تو مگه کار و زندگی نداری؟ گفتم نه، کار و زندگیم تو هستی. میدونید مگه
از وقتی یادم میاد در زندگی عجله دارم، بدون هیچ دلیلی، همین موضوع هم باعث افزایش استرس و اضطراب شدید در من میشه ولی باز هم آدم نمیشم، انگار دست خودم نیست. عجله خیلی وقتها باعث میشه تصمیمات اشتباه بگیرم. یعنی وقتی به خودم فرصت
نمیتونم دربارهی این کلمه بنویسم، به نظرم کلمهی مادر اصلا نوشتنی نیست، فقط باید احساسش کرد، با تمام وجود، امروز صبح هنوز خواب بودم که دیدم دلبر گوشی رو گذاشت کنار صورتم و گفت به مامان زنگ بزن، مثل اینکه حالش خوب نیست، چند روز
هر روز صبح که از خواب بیدار میشم، احساس میکنم چیزی رو گم کردم، نمیدونم دقیقا چه چیزی، اصلا آیا چیزی وجود داشته که گمش کردم؟ ساعتها در رختخواب میمونم و نمیتونم از جای خودم بلند بشم، روزهای اول دوست داشتم این زمان نهایتا بیست
من همیشه دیزاین رو دوست داشتم، چون حس میکنم جاییه که آدم میتونه خیلی خلاقتر از همیشه باشه. ولی هیچ وقت به صورت جدی دنبالش نکردم. برای یک سال هر هفته میرفتم پیش یکی از دوستانم که دیزاینر بود. خیلی ازش یاد گرفتم، فهمیدم سلیقه
نمیدونم تا حالا شده چیزی رو در زندگی بخواهید و بعد از به دست آوردنش دوست داشته باشید دوباره از دستش بدید و بعد دوباره پیگیرش باشید تا دوباره بهش برسید و باز دوباره با کلی تلاش و زحمت بهش برسید و بفهمید نه این