به صورت نرمال برای من آزمایش خون مثل زهرمار می‌مونه و تا جایی که مجبور نباشم ازش فرار می‌کنم، حالا فکر کنید یکبار با هزار زحمت رفتم آزمایش دادم، بعد به خاطر اینکه خودشون وقت پزشک نداشتن کارم انجام نشده و حالا میگه آزمایش شما

من هنوز نمی‌دونم دقیقا امسال با خودم چند‌چندم از نظر کاری، ولی جلسات خیلی خوب کاری داشتیم، امروز به نظرم کارها خیلی بهتر و واضح‌تر مشخص شدن. بعد از جلسه‌ی طولانی که داشتیم هم رفتیم با محمد و مسعود کافه نشستیم و کلی گپ زدیم.

دیشب بچه‌های کنیا خونه‌ی مسعود دور هم جمع شدیم و با هم فیلم شیرشاه رو دیدیم. چقدر این فیلم باعث شد خاطرات کنیا تازه بشه برامون. من خودم تصمیم بگیرم تور برگزار کنم، اول میگم به همه این فیلم رو ببینن، به نظرم فوق‌العاده است.

سه هفته از سال ۱۴۰۴ گذشت و میشه گفت برنامه‌های چالش دوازده برای بهار رو شروع نکردم. البته خیلی کارهای هیجان‌انگیز جالبی انجام دادم ولی از شنبه رسما باید خیلی فشرده برنامه‌های سال جدید رو شروع کنم. امسال عید کنار پدر و مادرم بودم، چند

امروز صبح از خواب بیدار شدم، دیدم اصلا دوست ندارم بلند بشم، دوباره خوابیدم، بعد از چند دقیقه دوباره بیدار شدم، چرخی تو شبکه‌های اجتماعی زدم، دوباره خوابیدم، لیلی بیدارم کردم، یکم باهاش بازی کردم، دوباره خوابیدم، همینطوری تا الان ادامه دادم. وقتی اضطراب و

امروز اولین جلسه‌ی رسمی سال ۱۴۰۴ بود که حضوری هم رو می‌دیدیم. بعد از یک جلسه‌ی طولانی چند ساعته، من و مسعود تنها شدیم و اولین جمله‌‌ای که گفت این بود: «حال اسکوادت خوب نیست!»، من بعد از جلسه رفتم نشستم توی کافه، یکم با

بعد از یک پرواز ۵ ساعته رسیدیم به شارجه، باز باید یک شب رو در فرودگاه سپری می‌کردیم. اینبار اتاق خانوادگی گرفتیم، می‌دونستیم باید از قبل رزرو می‌کردیم. قبل از خواب رفتیم مک‌دونالد همبرگر خوردیم، واقعا همبرگرهای خودمون تو ایران خیلی بی‌نظیرتر از مک‌دونالد هست،

صبح زود دریاچه‌ی نایواشا رو ترک کردیم و برگشتیم نایروبی، اولین جایی که رفتیم مرکز نگهداری زرافه‌ها بود. جای جالبی بود، بعد از ورود بهمون غذای زرافه دادن، دست‌هامون رو شستیم و رفتیم روی یک پل که زرافه‌ها میومدن کنارمون و ما می‌تونستیم بهشون غذا