عاشق بازسازی خونه هستم
پارسال همین موقعها بود که بازسازی خونهی بابام تموم شد. فوقالعاده برام تجربهی شیرین و لذتبخشی بود. به خصوص که بعضی از بخشها رو خودم یاد گرفتم و انجام دادم، مثل ساختن کابینتها، برقکشی، ساخت سقف شیروانی و
پارسال همین موقعها بود که بازسازی خونهی بابام تموم شد. فوقالعاده برام تجربهی شیرین و لذتبخشی بود. به خصوص که بعضی از بخشها رو خودم یاد گرفتم و انجام دادم، مثل ساختن کابینتها، برقکشی، ساخت سقف شیروانی و
مدتیه به شدت ذهنم درگیر این شده که واقعا به چه کاری خیلی علاقهمند هستم، البته هر وقت به این موضوع فکر میکنم به این نتیجه میرسم که من به کارهای خیلی زیادی علاقهمند هستم و نمیتونم بینشون یک کار رو انتخاب کنم، ولی خب،
گاهی آدم آرزو میکنه زمان دیگه حرکت نکنه و همونجا سر جای خودش وایسته، ولی نمیشه، زمان به جلو حرکت میکنه و گاهی باعث میشه آدم با خاک یکسان بشه! چرا؟ چون ممکنه بزرگترین آرزوهاش رو ازش بگیره. به نظرم امروز برای آرزو این شکلی
هفتهی پیش وقتی فهمیدم مامانم درگیر کرونا شده سراسیمه رفتم پیشش، وقتی من رو دید بهم گفت تا کی اینجایی؟ گفتم تا هر وقتی که تو خوب بشی هستم، گفت تو مگه کار و زندگی نداری؟ گفتم نه، کار و زندگیم تو هستی. میدونید مگه
از وقتی یادم میاد در زندگی عجله دارم، بدون هیچ دلیلی، همین موضوع هم باعث افزایش استرس و اضطراب شدید در من میشه ولی باز هم آدم نمیشم، انگار دست خودم نیست. عجله خیلی وقتها باعث میشه تصمیمات اشتباه بگیرم. یعنی وقتی به خودم فرصت
نمیتونم دربارهی این کلمه بنویسم، به نظرم کلمهی مادر اصلا نوشتنی نیست، فقط باید احساسش کرد، با تمام وجود، امروز صبح هنوز خواب بودم که دیدم دلبر گوشی رو گذاشت کنار صورتم و گفت به مامان زنگ بزن، مثل اینکه حالش خوب نیست، چند روز
من از بچگی عاشق محرم بودم، نمیدونم چرا، حس خیلی خوبی بهم منتقل میکرده همیشه، به خصوص با نواهای قدیمی مثل حسین فخری و
فکر میکنم بعد از ساخت فیلم «مختارنامه» حداقل هزار بار صدا و سیما با عنوانهای مختلف پخش کردهاش، البته فیلم خیلی باکیفیتی است به نظرم، در یکی از قسمتها ابراهیم و مختار میروند کنار نهر علقمه و ابراهیم برای مختار داستانی از حضرت ابوالفضل(ع) رو
من همیشه عاشق کارهای تیمی بودم به خصوص اگر نقش طراح محصول و مدیرپروژه هم داشته باشم. خیلی وقت بود میخواستم کمپینی با عنوان شازدهکوچولو برگزار کنم ولی همیشه حس میکردم وقتش نیست، ولی چند هفتهی پیش با خودم گفتم حالا وقتشه، با چند نفر
من همیشه دیزاین رو دوست داشتم، چون حس میکنم جاییه که آدم میتونه خیلی خلاقتر از همیشه باشه. ولی هیچ وقت به صورت جدی دنبالش نکردم. برای یک سال هر هفته میرفتم پیش یکی از دوستانم که دیزاینر بود. خیلی ازش یاد گرفتم، فهمیدم سلیقه