یکی از بهترین و جالب‌ترین کاری که در زندگیم کردم، طراحی همین چالش دوازده بود، هفته‌ی بعدی سومین چالش دوازده هم تموم می‌کنم و با اجرای چالش دوازده برای پاییز ۱۴۰۰ دقیقا یک سال رو با برنامه‌ریزی رفتم جلو، راندمانم خیلی جذاب بود طی این

یکی از رشته‌هایی که همیشه از بچگی دوست داشتم روانشناسی بود ولی هیچ وقت نتونستم برم دنبالش، خیلی برام عجیب بود که نرفتم دنبالش، ولی از پارسال در دانشگاه ثبت‌نام کردم و شروع کردم به یادگیری روانشناسی، البته ترم پیش روحیه‌ام رو از دست دادم

پارسال همین موقع‌ها بود که بازسازی خونه‌ی بابام تموم شد. فوق‌العاده برام تجربه‌ی شیرین و لذت‌بخشی بود. به خصوص که بعضی از بخش‌ها رو خودم یاد گرفتم و انجام دادم، مثل ساختن کابینت‌ها، برق‌کشی، ساخت سقف شیروانی و

مدتیه به شدت ذهنم درگیر این شده که واقعا به چه کاری خیلی علاقه‌مند هستم، البته هر وقت به این موضوع فکر می‌کنم به این نتیجه میرسم که من به کارهای خیلی زیادی علاقه‌مند هستم و نمی‌تونم بین‌شون یک کار رو انتخاب کنم، ولی خب،

گاهی آدم آرزو می‌کنه زمان دیگه حرکت نکنه و همونجا سر جای خودش وایسته، ولی نمیشه، زمان به جلو حرکت می‌کنه و گاهی باعث میشه آدم با خاک یکسان بشه! چرا؟ چون ممکنه بزرگ‌ترین آرزوهاش رو ازش بگیره. به نظرم امروز برای آرزو این شکلی

از وقتی یادم میاد در زندگی عجله دارم، بدون هیچ دلیلی، همین موضوع هم باعث افزایش استرس و اضطراب شدید در من میشه ولی باز هم آدم نمیشم، انگار دست خودم نیست. عجله خیلی وقت‌ها باعث میشه تصمیمات اشتباه بگیرم. یعنی وقتی به خودم فرصت

نمی‌تونم درباره‌ی این کلمه بنویسم، به نظرم کلمه‌ی مادر اصلا نوشتنی نیست، فقط باید احساسش کرد، با تمام وجود، امروز صبح هنوز خواب بودم که دیدم دلبر گوشی رو گذاشت کنار صورتم و گفت به مامان زنگ بزن، مثل اینکه حالش خوب نیست، چند روز

فکر می‌کنم بعد از ساخت فیلم «مختارنامه» حداقل هزار بار صدا و سیما با عنوان‌های مختلف پخش کرده‌اش، البته فیلم خیلی باکیفیتی است به نظرم، در یکی از قسمت‌ها ابراهیم و مختار می‌روند کنار نهر علقمه و ابراهیم برای مختار داستانی از حضرت ابوالفضل(ع) رو