خیلی وقت بود دوست داشتم ویدیو ضبط کنم ولی این کار رو نمی‌کردم، انصافا خیلی کار سختیه، کلا جلوی دوربین رفتن به نظرم خیلی کار سختیه، ولی خب بعد از بیمارستان تصمیم گرفتم تجربیات این مدت رو در قالب یک ویدیو ضبط کنم، در ادامه

خیلی خوشحالم زنده موندم و یک شب قدر دیگه هم پشت سر گذاشتم، نمی‌دونم چرا حس و حال خیلی عجیبی این شب‌ها برای من داره، امروز که خیلی روز غم‌انگیزی هست، می‌دونید، شاید بتونم به جرئت بگم در این دنیا کسی رو اندازه‌ی امام علی

روز معلم برای من خیلی روز مهمیه، هر سال در چنین روزی، اول سال گذشته رو بررسی می‌کنم تا ببینم از چه کسایی چه چیزهایی یاد گرفتم، دونه دونه بهشون پیام میدم و روز معلم رو بهشون تبریک میگم و ازشون تشکر می‌کنم معلم و

امروز دکتر اومد بالای سرم، گفت خدا رو شکر درمان روی شما جواب داده و روند رو به رشد بیماری متوقف شده. حال عمومی‌تون بهتر شده و اکسیژن خونتون هم خیلی بهتر شده، اگر همین روند ادامه پیدا کنه، فردا شما رو مرخص می‌کنیم، نمی‌دونید

امروز ساعت ۵:۳۰صبح، پرستاری اومد ازم آزمایش خون بگیره، بهش گفتم انصافا الان وقت آزمایش گرفتن نبود، کمربند رو بست به بازوم، سوزن رو کرد توی دستم، بهش گفتم تموم شد؟ دیدم درآورد و گفت نه، خون نیومد، دوباره این کار رو کرد و من

روز سوم همچنان از روی تخت پایین نمیومدم و همچنان ترسیده بودم و پنیک می‌کردم، تا اینکه مجبور شدن یه روانشناس بفرستن بالای سرم، انصافا حرف‌هایی که زد به هیچ دردم نخورد، ولی اون آرام‌بخش‌هایی که بهم می‌زدن خیلی حال می‌داد، خوش می‌گذشت، بعدش هم

تا شب رو صبح کنم، بارها پنیک کردم، فکر کنم با آرام‌بخش خوابیدم، صبح بیدار شدم، دیدم همچنان حال و روز روحی خوبی ندارم، یه پرستار دلسوزی اومد و گفت می‌دونی چون تنهایی فکر و خیال می‌کنی، پاشو اتاقت رو عوض کنم، من رو برد

امروز داشتم برای یه کلاسی ثبت‌نام می‌کردم با طرف دعوام شد، بعد از چند ساعت چشمام رو باز کردم، فهمیدم وسط مکالمه بی‌هوش شدم، اکسیژن خونم رو اندازه گرفتم دیدم اومده زیر ۹۰، اصلا حال راه رفتن نداشتم، به زور خودم رو رسوندم به ماشین

امروز اصلا روز خوبی برای من نبود، البته به نظرم روز خوب و بد نداریم، ولی خیلی نگران شدم، به پیشنهاد دوستم ناصر غانم‌زاده رفتم از ریه‌ام سی‌تی دادم و دیدم چشمم روشن، کرونا دارم و ریه‌ام ۵درصد درگیر شده. این نشون می‌داد من از