شروع امتحانات
نمیدونم چرا تصمیم گرفتم روانشناسی بخونم، شاید به خاطر اینکه روانشناس شدن یکی از رویاهای بچگیم بوده! آخه آدم مگه باید به تمام رویاهای بچگیش برسه؟ خلاصه این کاریه که کردم و الان وسطش هستم و زیاد خوشم نمیاد وسط یه کاری رهاش کنم، یعنی
نمیدونم چرا تصمیم گرفتم روانشناسی بخونم، شاید به خاطر اینکه روانشناس شدن یکی از رویاهای بچگیم بوده! آخه آدم مگه باید به تمام رویاهای بچگیش برسه؟ خلاصه این کاریه که کردم و الان وسطش هستم و زیاد خوشم نمیاد وسط یه کاری رهاش کنم، یعنی
چند روز پیش یه پیامک برای من اومد که برای سال ۱۳۹۵ برات مالیات در نظر گرفتیم، پاشو بیا پرداخت کن، اولش خندم گرفت، گفتم من که در اون سال اصلا در شهری که زده باید مالیات بدم نبودم. قبل از عید هم یه فشاری
چند سال بود که پول صندلی میدادیم در یکی از فضاهای کار اشتراکی، امروز برای کاری باید میرفتم، تصمیم گرفتم با بعضی از دوستان که قرار بود با هم کاری رو شروع کنیم اونجا جلسه هماهنگ کنم و با هم گپ بزنیم. بعد از کلی
امروز با یک سرمایهگذار جلسه داشتم، گپوگفت جالبی بود برای من، بعد از اینکه توضیحاتی دربارهی کارهایی که کردم دادم، رسیدیم به این نقطه که برم کنارشون قرار بگیرم برای سرمایهگذاری ولی من اصلا خوشم نیومد، نمیدونم چرا احساس خوبی نداشتم، چالش جالبی برام نداشت،
چند سال پیش قبل از کرونا با خودم گفتم حالا که من رشتهی مدیریت جهانگردی خوندم برم یه آژانس گردشگری بزنم، رفتم دنبال کارهاش دیدم، باید یه مدیرفنی داشته باشم، پیگیر که شدم دیدم خودم میتونم مدرکش رو بگیرم، به خصوص که جهانگردی هم خوندم
امروز هم مثل هر روز دوست نداشتم از خواب بیدار بشم، دو ساعت بعد از بیدار شدن تمام تلاش خودم رو میکردم که دوباره بخوابم و روز شروع نشه، قافل از اینکه روز داشت تموم میشد، بعد از بیدار شدن، رفتم سفارشهای نمایشگاه کتاب رو
چند وقت پیش با دوستی یه همکاری مشترک داشتم، جالب اینجاست که منم تنها نبودم، مدتی پیش مدام این ماجرا را پیگیری میکرد، منم راستش یه مدت سعی میکردم توجهی نکنم، چون برام واقعا واکنش دور از انتظاری بود، یک بار بهش گفتم نمیتونم مجازی
هر وقت اسم معلم میاد، امکان نداره یاد آقای کیتینگ نیفتم در فیلم انجمن شاعران مرده، این فیلم از بینظیر یه چیزی فراتر بود به نظر من. دوست ندارم هیچ دیالوگی از این فیلم رو بنویسم، چون اعتقاد دارم باید این فیلم رو بارها و
تا حالا اینطوری نباخته بودم، خیلی خجالت کشیدم. دیشب شب قدر بود، کلی با خدا گپ زدم، گفتم اینطوری میکنم، اونطوری میکنم و از این حرفها، بعدش یک فیلم دیدم، خیلی قشنگ بود، طرف میخواست با کسی ازدواج کنه که همه مخالف بودن، به یک
یادمه وقتی صیاد شیرازی شهید شد، یه جملهی خیلی زیبا کنار امضاش دیدم، نوشته بود، «من کان لله کان الله له»، هر که برای خدا باشد، خدا هم برای اوست. این جمله فوقالعاده بینظیره، عمق وجود یک آدم رو کامل میتونه نشون بده، واقعا آدمهایی