چقدر زود بزرگ شد،…!
دیروز مراسم نامزدیه خواهرم بود، باورم نمیشه اینقدر بزرگ شده که عاشق بشه، چقدر زود میگذره روزگار، انگار همین دیروز بود که به نوشابه میگفت شورابه و ما بهش میخندیدیم، یا به هلو میگفت، گُلو. روزهایی که نمیدونست کیه، قراره کی بشه، به کجا بره،