سلسله جلسات کوتاه
بعد از جلسهی شنبهی هفتهی گذشته، قرار شد شنبهی این هفته با یکی از دوستان جلسهای داشته باشیم برای معرفی به همدیگه، بعدش به این نتیجه رسیدیم بد نیست چند روز پشت سر هم جلسه داشته باشیم، هر روز دربارهی یک موضوعی جلسه داشتیم، زمان
بعد از جلسهی شنبهی هفتهی گذشته، قرار شد شنبهی این هفته با یکی از دوستان جلسهای داشته باشیم برای معرفی به همدیگه، بعدش به این نتیجه رسیدیم بد نیست چند روز پشت سر هم جلسه داشته باشیم، هر روز دربارهی یک موضوعی جلسه داشتیم، زمان
یکشنبه قرار بود برم جایی دربارهی آموزش و دورههایی که ضبط کردیم گپ بزنم، وقتی رسیدم نمیدونم چی شد که تصمیم گرفتم به جای این کار داستان تعریف کنم. داستان خودم رو. بیاختیار شروع کردم به حرف زدن. از چیزهایی گفتم که شاید نیازی نبود
امروز قرار بود با بچهها بریم بولینگ، لیلی هم قرار نبود ببریم، وقتی داشتیم میرفتیم خواب بود، نمیدونم چی شد دلم گرفت، احساس کردم اگر بیدار بشه و بفهمه ما تنها رفتیم ناراحت بشه، بیدارش کردم و در کمال ناباوری و با اخلاق خوش گفت
امروز یادم نیست برای کدوم پیام قدیمی میلاد بهم پیام داده بود و آخرش گفته بود خیلی دوست داره در ویدئوهایی که با عنوان کارگاه درست میکنه با هم گپ بزنیم، اونم تو قسمت ابوالمشاغل. جالب اینجا بود که بهش گفتم امروز دو ساعت بعد
بعد از اینکه دو بار این امتحان رو افتادم یعنی همون آیروداینامیک خودمون رو، دیگه دوست نداشتم دوباره امتحان بدم. البته اینکه اصلا نمیخوندم هم بیتاثیر نبود ولی دوست نداشتم ادامه بدم، انگار به زمین بسته شده بودم، ولی یکی از دوستام خواست باهاش برم
خیلی اتفاقی فهمیدیم نمایشگاه کتاب تهران امسال مجازی هست و با توجه به اینکه ما هم کتابها رو در خانهی کتاب ثبت کرده بودیم، امسال میتونستیم در نمایشگاه شرکت کنیم. خیلی به نظرم حس خوبی داشت. چند روزی درگیر تدارک الزامات نمایشگاه بودیم تا اینکه
روز مادر برای من یکی از خاصترین روزهای سال بوده و هست. تفاوت این سالها با سالهای پیش بود این بود که بیشتر فکر و ذکرمون درگیر مادرهامون بود ولی جدیدا دلبر خودش هم مادر شده، حتی فکر کردنش هم بامزه است، مثل حسی که
دوست داشتم حتما دربارهی دیدار امروز بنویسم، نمیخوام توضیح زیادی دربارهی این دیدار بدم، شاید در آینده دربارهاش نوشتم، ولی احساس خیلی خوبی بهش داشتم، شاید قرار بود یک ساعت گپ بزنیم ولی ساعتها طول کشید، یادم نیست چقدر، شاید چهار یا حتی پنج ساعت.
چند وقتی هست که روی آخرین مرحله از ساخت محصولم گیر کردم، اونم طراحی یک کاتالوگ برای معرفی محصول هست، کلی وقت گذاشتم تا ببینم باید چه قسمتهایی رو در اون بیارم، طراحی کلی رو انجام دادم، محتواهای لازم رو چیدم و نمونهی اولیه رو
این هفته با شرکت در مراسم رونمایی آکادمی زرین چند تا اتفاق جالب برام افتاد، اول اینکه قدم در فضایی گذاشتم که چند وقت بعد دوباره بهش مراجعه خواهم کرد، البته این رو برای این میدونم که این مطلب رو چند هفته بعد دارم مینویسم.