چند روز پیش توییتی کرده بودم درباره‌ی اینکه می‌خوام در حوزه‌ی آموزش برای بچه‌ها یک کارهایی بکنم، چند نفر پیشنهاد همکاری دادند و من سر فرصت باهاشون گپ و گفت کردم، امروز نوبت به دوستی به نام ابراهیم بود، با هم در یک کافه‌ای قرار

بعد از شش سال هنوز هم یادمه، این موضوع برام خیلی جالبه، به نظرم خاطرات گذشته‌ام رو دوست دارم، نمی‌خوام فراموش کنم. بالاخره با تمام بالا و پایین‌هایی که داشتیم بخش مهم و تاثیرگذاری از زندگی هم بودیم.

طی چند سال گذشته جمع زیادی از دوستانم از ایران رفتند، این اتفاق خیلی در روحیه‌ی من تاثیر گذاشته بود، طی چند ماه گذشته خودم هم دنبال مهاجرت بودم ولی بالاخره تصمیم گرفتم بنا به دلایل مختلف حداقل تا چهار سال آینده ایران بمونم، برای

من هیچ وقت نفهمیدم چرا اینقدر توی زندگیم دچار اضطراب شدم. از وقتی یادم میاد این اضطراب همراه من بوده، حتی در کودکی، ساده‌ترین مسائل زندگی باعث اضطراب شدیدم می‌شد. اون موقع بچه بودم و بهش اهمیت نمی‌دادم ولی حالا که بزرگ‌تر شدم و نمی‌تونم

این هفته بابا تصمیم گرفته بود کف خونه رو پارکت کنه، شرایط طوری بود که ما هم باید کنارشون می‌بودیم چون مدام باید وسایل خونه رو جا‌به‌جا می‌کردیم. خیلی با دقت نگاه می‌کردم چطوری کار میکنه، الان خودم می‌تونم دیگه یک خونه رو پارکت و

خیلی وقت بود از این کارها نکرده بودم، منظورم ساختن بسته‌بندی برای یک محصول جدید بود، خیلی گشتم ولی کسی رو پیدا نمی‌کردم در تیراژ کم برام کارتن شیک و قشنگ درست کنه تا اینکه یادم اومد بابای یکی از دوستانم کارش همین بود، سریع

امروز با تحویل گرفتن دستگاه هواساز برای خونه یه جورایی میشه گفت سه تا کاری که قرار بود در زمستان ۱۴۰۰ برای بازسازی خونه انجام بدم هم تموم کردم، هر چند خودم دوست داشتم کارهای خیلی بیشتری انجام بدم ولی خب این دندونپزشکی بهم اجازه

امروز برای من خیلی روز هیجان‌انگیزیه، چون دقیقا یک سال پیش در چنین روزی بود که تصمیم گرفتم بلاگ قبلیم رو با تمام محتویاتش پاک کنم و یک بلاگ جدید بعد از پنج سال راه‌اندازی کنم که بیشتر به عنوان یک دفترچه‌ی یادداشت شخصی از

چند وقت پیش یکی از دوستانم درباره‌ی عطر و ادکلن‌های مختلف کلی باهام حرف زد، حتی کلی لینک هم برام فرستاد. قرار بود برم یک روز تست‌شون کنم، هیچ وقت این موضوع پیش نیومد، تا اینکه امروز برای کاری رفته بودم ایران‌مال و خیلی اتفاقی

به نظر شاید خیلی مسخره بیاد که برای طراحی قسمت‌هایی از خونه نیاز داشته باشم یک سری وسایل رو بخرم. دلیلش اینه که من معماری نخوندم، برای همین خیلی تجربی باید بعضی از کارها رو پیش ببرم. الان هم برای ایده‌ای که برای زنگ ورودی