هر چقدر روزهای بیشتری را در این دنیا زندگی کردم، بیشتر فهمیدم آدم‌ها پیچیده هستند، از روی ظاهر کسی نمیشه تشخیص داد چه مدل آدمیه، مثلا گاهی یکی‌ هر روز بهمون لبخند میزنه، ولی توی دلش از ما خوشش نمیاد. گاهی یکی سرمون داد میزنه

یکی از خوشحالی‌های من در سالی که گذشت این بود که تونستم ۴۸ جلد کتاب در حوزه‌های مختلف بخونم. خیلی چیزها یاد گرفتم، از خوندشون لذت بردم. کتاب خوندن باعث می‌شد حال بهتری داشته باشم. در حوزه‌ی کسب‌و‌کار بیشتر تمرکزم روی محتوا و نوشتن بود،

امشب خیلی بهم بد گذشت، بعد از مدت‌ها تا ساعت ۶ صبح بیدار بودم. احساس می‌کردم خالی شدم از همه چیز. نکته‌ی جالب ماجرا برای من اینجاست که هر چی بیشتر جلو میرم در زندگیم، بیشتر می‌فهمم آدم‌ها هیچ وقت کارهایی که من براشون در

چند سال پیش که با تورج آشنا شده بودم، یک سال هر هفته می‌رفتم پیش تورج و با هم گپ می‌زدیم، درباره‌ی همه چیز صحبت می‌کردیم، رفته رفته کارهاش رو بهم نشون می‌داد، نظرش درباره‌ی دیزاین رو بهم می‌گفت، خیلی چیزها یاد گرفتم، به نظرم

باورم نمیشه لیلی چهار سالش شده، چقدر زود عمرمون داره می‌گذره. امروز با دلبر قرار بود بریم کافه و یکم گپ بزنیم، لیلی هم گفت منم میام، بهش گفتم بمون خونه ما بعد میام با هم بریم بیرون، گفت یعنی خودم و خودت، دوتایی؟ گفتم

امروز لیلی قرار بود بره به یک مهمونی ولی من دوست نداشتم بره، چون می‌خواستم با هم بریم بیرون، زمین و زمان دست به دست هم دادند و لیلی نرفت و ما با هم رفتیم ایران مال برای خرید، من ایران مال رو به خاطر

از شما چه پنهون، یادم میفته چند سالمه دچار اضطراب میشم، اصلا ناراحت میشم خیلی وقت‌ها، احساس پیر شدن و از دست دادن فرصت زندگی رو دارم، لعنتی چقدر زود تموم میشه! هر چند تا همین جای کار هم خدا رو شکر، راضیم. امسال عجیب‌ترین

پارسال همین موقع‌ها بود که با دو تا از بچه‌ها نشستیم و کلی گپ زدیم که سال بعد چه کارهایی می‌تونیم با هم بکنیم، بعد امسال برای اون کارها برنامه‌ریزی کردیم و از اول تابستون کار رو جدی شروع کردیم، به نظرم شروع بدی نبود،

هفته‌ی خیلی عجیبی رو پشت سر گذاشتم. یک هفته بود که لیلی رو ندیده بودم و می‌خواستم حتما روز تولدش کنارش باشم. با هر زحمتی بود خودم رو رسوندم و زمانیکه در آغوش گرفتمش احساس آرامش عجیبی داشتم، حس می‌کردم در این لحظه تمام دنیا

این سفری که به اراک داشتم واقعا داستان شد، اول قرار بود یکشنبه برگردم، راه افتادم ماشین خراب شد، دوشنبه نیم متر برف اومد، سه‌شنبه تصمیم گرفتم دوباره برگردم، ماشین خراب شد، سه‌شنبه باز نیم متر برف اومد، چهارشنبه باز ماشین خراب شد، پنج‌شنبه برف